پرهام پرهام ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

پرهام و دنیای تازه

پرهام کمی بزرگتر شده!

به نام خدا اینجا همه از کیفیت رشد بچه شون هم می نویسند حالا منم بنویسم . اوایل همه گیر داده بودند که پس چرا دندونهای پرهام بیرون نمی زنند ولی الان باید بگم که پرهام بعد از 16 اذر ماه تا امروز ماشاللاااااااااا تقریبا همه ی دندونهاش رو داره! 4 تاش مونده که بیرون زدند و کامل نیستند. تعداد کلمات نسبتا خوبی رو هم می گه: صدای حیوانات :هاپو- پیشی- الاغ- ببعی- اسب(شیهه می کشه!!)- کلاغ- زنبور(البته نیش زنبور چون خودش رو نیشگون می گیره و می گه: تیکو تیکو)- کلماتی مثل: آب- ماه- نوم(نون)-نی-آبی- عمو- عمه منی(عمه مهین)- مدی(مهدی)-اقا(به پدر من به عکس امام خمینی و تازگی ها به مردهایی با چهره های خاص!)- مامانا(به مادر من)- آمینا(ریحانه)-دابده(ساجده)-آببا...
28 شهريور 1390

چه می کنه این پرهام؟

به نام خدا سلام. چند روزی می شه که پرهام عزیزم سرما خورده. دفعه ی قبلی که سرماخورده بود اونقدر طول کشید که بهش شربت ضدحساسیت دادند. این دفعه هم همین طور! چه کنیم دیگه؟ پاییز داره شروع می شه و بچه ها هی سرما می خورند! البته پرهام به لطف خدا خیلی کم تا حالا سرما خوردگی گرفته. اوایل داروهاش رو نمی خورد ولی وقتی یه بار بهش گفتم: اگه هام کنی و بخوریشون به بابایی می گم که چه پسر قوی و بزرگی شدی! و طفلی از اون روز دیگه داروهاش رو خوب هام می کنه و می خوره! امروز صبح بردمش حمام و با سلام و صلوات شستمش. از بردن بچه ی سرماخورده به حمام می ترسم ولی باید می بردمش چون موهاش بهم چسبیده بود! الان خوابیده. راستی ما براش بن بن بن خریدیم. می دونم که زوده ول...
24 شهريور 1390

پرهام یه پارچه آقا!!!

به نام خدا سلام. ما چند روز مهمون داشتیم. عموی پرهام(پرهام فقط یه عمو داره به اسم عمو علی) که با خاله و ریحانه خانوم مهمون ما بودند. راستی ما دوباره به یه عروسی تو هتل پردیسان دعوت شدیم. این دفعه عروسی بهنوش خانوم-دختردایی بابای پرهام-به پرهام هم خیلی خوش گذشت. بچه ام یه پارچه آقا شده! مگه نه؟! این عکس قشنگ رو ریحانه خانوم-دختر عموی پرهام- ازش گرفته! این روزها به لطف خدا با حضور مهمونامون به پرهام و ما خیلی خوش گذشت. کلی هم عکس و فیلم گرفتیم که سر فرصت می یام می گذارمشون! ...
18 شهريور 1390

پرهام و نوشابه!

به نام خدا بابای پرهام: بچه همه شو تا ته خوردی!؟  بعدا که بیش فعال شدی استخونات پوک شد بهت می گم! پرهام: بابا خب اگه بده چرا خودتون می خورید؟ بابای پرهام: عجب! بچه ام بچه های قدیم!   توضیح عکس: دوستان دست نگهدارید و اصلا نگران نباشید. این بطری از اولش که به دست پرهام رسید خالی بود! یه شبی من و پرهام و بابایی رفتیم فست فود پروما برای افطار! آخه هیشکی ما رو افطاری دعوت نکرد! غربت هم چیز مزخرفیه!  خلاصه پرهام اونجا سوپ و سیب زمینی خورد و یه دوست تازه هم برای خودش دست و پا کرد به اسم رومینا. که موهاش رو با دوتا پاپیون کوچولو بالای سرش بسته بود. راستی پرهام رو توی ویترین نی نی وبلاگ دیدید؟ ...
8 شهريور 1390

پرهام و دوست جدید

به نام خدا این روزها پرهام دوست جدیدی پیدا کرده. البته اینا همدیگر رو قبلا دیده بودند ولی اون موقع این قدر به هم توجه نشون نمی دادند! رها دختر نزهت دوست صمیمی مامان. مامان رها و من سالهاست که با هم دوستیم و البته دست روزگار ما رو توی دوشهر مختلف گذاشته!دوستی ما با به دنیا اومدن تقریبا هم زمان فرزندانمون به نظر من یه شکل کاملتری گرفت! پرهام و رها کمتر از یک ماه با هم تفاوت سنی دارند. من بعد از به دنیا اومدن پرهام تصمیم گرفتم فلسفه بخونم! که همون رشته ی مورد علاقه ی مامان رها هم هست! البته بابای پرهام معتقده که من تحت تاثیر القائات قرار گرفتم ولی نه این تصمیم قدیمی من بوده که حالا با بهتر شدن احوالاتم-به لطف خدا- می خوام عملی اش کنم! پرهام و...
4 شهريور 1390

اندر احوالات پرهام و ما!

به نام خدا 1- به به حرم امام رضا(ع) چه جای خوبیه! دست پخت مامانم هم روز به روز بهتر می شه! توضیج: 5شنبه ی گذشته من و پرهام دوتایی با اتوبوس رفتیم حرم. تجربه ی شیرین و خوبی بود. جای همه خالی. این جا که پرهام جون نشسته رواق دارالحجته. خیلی جای خوب و مناسبیه برای بچه ها چون خیلی وسیعه و دلبازه.   2- هفته ی قبل انگشت من چنانچه در تصویر مشاهده می کنید در اثر یک بی احتیاطی بدجوری برید و حسابی حال منو گرفت! فکر کنید با این دست من چه جوری باید کارهام رو انجام می دادم مثلا پوشک عوض کردن و شستن پرهام! ولی آقا اینا به کنار پرهام هر دفعه من باند یا چسب انگشتم رو عوض می کردم گریه می کرد و دست کم یه چسب رو می گرفت و می چسبوند به اینور و...
1 شهريور 1390

پرهام در آزمایشگاه فیزیک

به نام خدا چهارشنبه با پرهام رفتیم مدرسه. رفتیم چون مکان مدرسه داره تغییر می کنه و من احضار شدم تا وسایل آزمایشگاه فیزیک رو جمع و جور کنم. هرچی گفتم بابا کسی نیست پرهام رو بهش بسپرم گوش نکردند. منم با پسرم رفتم. البته آزمایشگاه خاک خورده و خطرناکه ولی خب چه چاره؟! اینهم از جناب پرهام در آزمایشگاه فیزیک: آزمایشگاه هم جای بدی نیست ها! تا مامانم حواسش نیست درش رو باز کنم ببینم چه خبره؟! اوه اوه! چه جای خوبی! اینم چیزه خوبیه! کلا خوشم اومده! بله! جای شما خالی! از بیشتر کارهای جالبه پرهام به دلیل دست تنها بودن نتونستم عکسی بگیرم. مثلا توی بسته بندی سعی می کرد به من کمک کنه و می رفت به وسایلی که توی کارتونها می گذ...
29 مرداد 1390

بستنی خورون و کیک پزون!!!

به نام خدا یکی از کارهای مورد علاقه ی من(مامان پرهام) آشپزیه! از وقتی هم که پرهام عزیزمون به دنیا اومده من تا به حال چندین و چند کتاب با عنوان اشپزی برای کودک خریدم. ایرانی و خارجی و از روی اونها برای پرهام و صد البته خودمون غذا و دسر و شیرینی درست کردم. توی این عکسها یه بستنی میوه ای ساده رو می بینید که پرهام داره می خوره و بعد پسر عزیزم رو می بینید که داره در درست کردن خمیر کیک موزی به مادر کمک می کنه. البته کمکی که بعدش پاک کردن فرش رو برای من به همراه داشت! 1- ااا! چرا هی کوچیکتر می شه؟!! 2- بخورم تا تموم نشده! 3- مامان ممنونم که گذاشتی منم کیک درست کنم. دوست دارم! 4- دارم حسابی کار می کنمااااا! 5- خب فکر کنم...
27 مرداد 1390

پیچ گوشتی در دست پرهام!

به نام خدا بی مقدمه به این کمیک استریپ نگاه کنید: 1-به به ابزار و به به تر یه ماشین که می تونم ترتیبش رو بدم و حسابی تعمیرات کنم! 2-حالا ببینم کجاش خرابه؟!کجاش درسته! 3-به به چه کیفی داره! درست شکل بابا شدم! 4- خب! فکر کنم ...آره اینجاش خرابه! 5-ااااااااا! چرا همچین شد؟دیگه نمی خونه؟ 6- وای! حتما خرابش کردم! 7- مامان کمککککککککککک! ...
26 مرداد 1390

اولین لگو!

به نام خدا این سفر که رفتیم تهران قرار بود بریم شهرکتاب توی خیابون زرتشت شمالی. همونجای دنج و آرومی که من عاشقشم و برای پرهام کتاب و اسباب بازی بخریم. خلاصه یه روز سه تایی با مترو یه جورایی رفتیم! ولی دیدیم که ای بابا شهرکتاب شده نمی دونم چی چیه شهرداری! و باید بریم شریعتی.ما هم رفتیم میدون انقلاب. البته شهرکتاب برای ما به ویژه با وجود پرهام توی هوای گرم بهتر بود ولی چه چاره! رفتیم و یه سری کتاب و اسباب بازی خریدیم. یکی از بهترینهاش یعنی اونی که بیشتر مناسب الان پرهامه همین اولین لگوی منه! یه بسته ی خارجی با قیمت 6000هزار تومان. پرهام لگوهای درشت و معمولی و مکعب های رنگی داره ولی هیچ کدوم رو اینقدر برای ساختن تحویل نگرفته بود. جالبه که عل...
21 مرداد 1390