پرهام پرهام ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

پرهام و دنیای تازه

پرهام آردی!!!

به نام خدا امروز پرهام نمی دونم چرا به نظرم می اومد که بی حوصله است. موقع صبحانه خوردن که خوب هم نخورد می گفت بریم دد! بعد هم هی بهونه می گرفت و می گفت: دگی آپپ! (مراجعه شود به لغت نامه2). دوتا پست پایین تر! بعد هم رفت تو نخ: آرت کیک! دیدم آخرین گزینه بهترینه و شروع کردیم به جمع آوری مواد لازم. تصمیم گرفتیم با پرهام( یعنی من شکل بیسکوییت رو نشون دادم و ایشون تایید فرمودند) که بیسکویت نارگیلی با کرم لیمویی درست کنیم! پرهام جون بازهم هی بهونه می گرفت و می خواست مواد رو زودتر یا بدون دلیل باهم مخلوط کنه و فاتحه ی بیسکوییت رو بخونه! ولی وقتی دید من یه پاکت جدید آرد ذرت اووردم اون ازمن گرفت و بی خیال کارهای من شد. ببینید چه کرده با خودش و آشپزخ...
4 اسفند 1390

بستنی و دایناسور!

به نام خدا ١- دیشب جاتون خالی رفتیم بستنی بخوریم. بابا برای پرهام و من بستنی وانیلی سفارش داد و البته برای خودش سان شاین همیشگی. احساس کردم پرهام با قاشق راحت نمی تونه بخوره. و هی می گفت: نه نه! یعنی نمی خوام. ولی یه دفعه یک حرکت خلاقانه کرد. گیلاسی رو که توش بستنی بود برداشت و مثل بستنی قیفی شروع به خوردن کرد! بعد هم قاشق منو گرفت و گذاشت توی بشقاب و بهم پیشنهاد داد منم اونطوری بستنی ام رو بخورم! که کمی خوردم. ولی این کارهای خلاقانه پیامد هم داشت! وقتی پرهام خواست کمی جابجا بشه بستنی اش کلا ریخت روی زمین! البته قبل از غلتیدن به روی زمین اول پالتوی منو حسابی درنوردید و رفت پایین! ٢- ما برای پرهام خمیر بازی گرفتیم. تا حالا ٣ بار...
3 اسفند 1390

لغت نامه ی پرهام- جلد2!!!

به نام خدا ادامه ی دیروز: دگی آپپ( د با فتحه, پ اولی ساکن و دومی با فتحه): دستکش بپوشیم ظرف بشوریم!( ایجاز رو دارید؟) آرت,کیک: یعنی بریم کیک درست کنیم! کیتی: کلید تامپو: صابون و شامپو عموم: حموم تب: تب دارم! حیر: شیر حیب: سیب ننگیا(با فتحه ی ن اولی): نارنگی, پرتقال پرته: پرده گبه: گ با ضمه: گربه حگ: سگ ق با فتحه: آدامس, قرص پوتتو: پتو پوککو: پوشک آبباده: افتاده یا خراب شده پنک با فتحه روی پ: خراب اساسی شده! ... من سعی کردم کلماتی رو که پرهام می گه خوب گوش کنم و جمع آوری! البته همه ی ما می دونیم هر بچه ای یه زمان خاص و به روش خودش حرف می زنه. امیدوارم همه ی ما مادر و پدرها بتونیم خوب حرف بزنیم یعنی ح...
2 اسفند 1390

لغت نامه ی پرهام!!!

به نام خدا امروز می خوام تعدادی از کلماتی رو که پرهام به روش و زبان خودش تلفظ می کنه رو بنویسم: ماکاندی: ماکارونی اندی: صندلی دن دن(د با ضمه):دایناسور! پنگوئن پنگوئنگ: پلنگ! کوالا کاکوا:کاکائو ارت: ارد کیک: مثل کیش بخونید! پتته: پسته کیمبی: کشمش تو: چای قند( البته ق بیشتر شبیه گ تلفظ می شه) امیر(اسم بابای پرهام) ممد(محمد) احمداقا! اا(با فتحه) الاغ مو: گاو غوببو: قورباغه اد(هر دو با فتحه): تلفن اتا: عصا تووشی: ترشی   تا بعد    
1 اسفند 1390

پرهام مصحح و شیرینی پز!

به نام خدا ١-پرهام عاشق آرم سمپاده (سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان). و وقتی من برگه های امتحانی شاگردهام رو تصحیح می کنم هی می یاد و می گه: پنگه! پنگه!....شکل پنکه است! بابای پرهام هم براش یه برگه درست کرده با یه عالمه ارم سمپاد که پرهام ما هی روی اونها خط خطی می کنه! ...ابن عکس مربوط به قبل از اقدام باباییه! 2-پرهام به درست کردن کیک و شیرینی خیلی علاقه داره! مثلا دیروز از وقتی بیدار شد یک سره گفت: کیک کیک کیک....تا من مجبور بشم و شیرینی بپزم! ما دیروز مافین شکلاتی پرتقالی درست کردیم که برای بچه ها خیلی خوبه. پرهام خیلی کمکم کرد. ببخشید نتونستم عکس زیادی بگیرم. فقط در این مرحله که پرهام داره ارد(آرت) و پودر کاکائو(کاکوآ) رو با ه...
29 بهمن 1390

من مادر یه دانشمند هسته ای ام!

به نام خدا همیشه مامان ارتین-همکار عزیزم- با من شوخی می کنه که من مامان دانشمند هسته ای ام. و پیش بینی می کنه که چون من فوق لیسانس فیزیکم پرهام حتما دانشمند هسته ایه. همیشه به این شوخی فقط می خندیدم و خوشم می اومد ولی الان دعا می کنم با همه ی توان مادری ام که نه فقط پرهام که بیشتر بچه های ایرانی یه دانشمند نابغه ی هسته ای بشن تا ببینم این اسرایییل ضعیف با اون همه ادعاهای احمقانه اش واقعا چه غلطی می خواد بکنه. بابا دنیا رو گند برداشته. همه اش تهدید ترور تنگ نظری...خودشون کلاهک هسته ای دارند که چشم همه ی دنیا داره می بیندشون ولی چشم ندارند نیروگاههای ما رو ببینند. خودشون مقاله ی علمی ساده هم که می نویسند از ترس لو رفتن و خسیسی علمی ذاتی ...
27 بهمن 1390

داستان شیلنگ و بطری شیشه ای!

به نام خدا داستان شیلنگ در کیش! 1- پرهام یه تکه شیلنگ توی چمن ها پیدا کرد. جالبه که من اول نفهمیدم اون چیه ولی پرهام سریع دوید به سمت شیلنگ وسط چمن ها و بعد هی سعی می کرد یه جوری اون تکه ی جدا شده رو به مدار اصلی بچسبونه! هی این وری می چرخوند اون وری میگذاشت! 2- خب خب دیگه درست شد! دست نزنیم که وصلش کردم!   داستان شستن شیشه: یه روزی خواستم یه بطری شیشه ای رو بشورم. پرهام ازم خواست که اون بطری رو بشوره. منم قبول کردم. اول رفت و به تقلید از من دستکش پوشید! چه دستکشی! دستکش گردگیری! بعد حسابی و حرفه ای شیشه رو شست و تحویل داد! باورم نمی شد واقعا تمیز شسته بودش. و من دیگه فهمیدم باید روی حرف پسرم حساب باز کنم! 1- دست...
13 بهمن 1390

پرهام در جزیره!-1

به نام خدا ما توی تعطیلات بین دو ترم! یعنی در بازه ی امتحانی شاگردهامون! به یه مسافرت 4روزه رفتیم. جای شما خالی. آب و هوای جزیره ی کیش توی دی ماه مثل بهار تهران و مشهد می مونه و مثل شبهای تابستان زنجان! خدا رو شکر که توی سرزمین چهارفصل زندگی می کنیم. من فکر می کنم عشایر ما آدمهای باهوش و باحالی اند چون دقیقا در فصلهای متناسب بامکان  زندگی می کنند. آب و هوا همیشه توی روحیه ی من تاثیر داره. و روی روحیه ی پرهام هم همین طور. به لطف خدا سفرمون  خوب بود. پرهام اونجا کلی بازی کرد و جیغ کشید و دست زد و حسابی توی فروشگاهها و کنار خلیج فارس راه رفت. عکسهای خوشگل پرهام در ادامه ی مطلب. 1- پرهام در ساحل مرجان در حال بازی با شن. یه آقایی...
28 دی 1390

تولد ارمیا پسرخاله ی پرهام

به نام خدا 1- 14 دی ماه یعنی دیروز روز تولد ارمیا خوشگله پسرخاله ی پرهام بود. ولی جشن تولدش رو امروز می گیرند. ما که نیستیم! ما معمولا نیستیم! ما توی جشن تولد هیچ کدوم از خواهرزاده هام نبودیم! ای بابا! چه کنیم دیگه؟ ارمیای عزیز! تولدت مبارک! پسر خوشگل و نازنازی! کاش می دونستی چقدر بودنت خوب و مهمه مثل همه ی نی نی های ناز که لازمه توی دنیای ما بزرگترها باشن تا بهمون شادی و شور زندگی بدهند. مراقب خودت و بابا و مامان مهربونت باش. می بوسیمت! 2- بازی با شن و ماسه! برای بار دوم رفتیم و پرهام این بار با ابتکار عمل و اعتماد به نفس بیشتری بازی می کرد. اینجا هم اتاق بازیه خانه ی مادر و کودکه. پرهام تنها بود. به من گفت من اون دوتا عروسک رو ب...
15 دی 1390