پرهام و دوست جدید
به نام خدا
این روزها پرهام دوست جدیدی پیدا کرده. البته اینا همدیگر رو قبلا دیده بودند ولی اون موقع این قدر به هم توجه نشون نمی دادند! رها دختر نزهت دوست صمیمی مامان. مامان رها و من سالهاست که با هم دوستیم و البته دست روزگار ما رو توی دوشهر مختلف گذاشته!دوستی ما با به دنیا اومدن تقریبا هم زمان فرزندانمون به نظر من یه شکل کاملتری گرفت! پرهام و رها کمتر از یک ماه با هم تفاوت سنی دارند. من بعد از به دنیا اومدن پرهام تصمیم گرفتم فلسفه بخونم! که همون رشته ی مورد علاقه ی مامان رها هم هست! البته بابای پرهام معتقده که من تحت تاثیر القائات قرار گرفتم ولی نه این تصمیم قدیمی من بوده که حالا با بهتر شدن احوالاتم-به لطف خدا- می خوام عملی اش کنم! پرهام و رها خیلی سعی می کردند همدیگر رو خوشحال کنند! دوستی شون قشنگه! آدم حس می کنه محبت قلبی من و نزهت به هم به بچه هامون هم ژنتیکی منتقل شده چون خیلی با هم راحت بودند. ( راستی ببخشید از این که بچه ام توی این عکس کمی نامرتبه چون خوابش می اومد!)
پی نوشت: من از اون مامانهایی نیستم که تمیزی خونه ام رو به راحتی بچه ام ترجیح بدم بنابراین از احساسات جمع عذر خواهی می کنم -هرچند ضرورتی نمی بینم!!- از این که در بعضی یا بیشتر عکس ها خونه نامرتبه! میزها و مبلها و فرشها و ظرفها و لباسها و....همه چی ....بچه ام خوش تره! سال ها بعد خونه می شه دسته ی گل!