پرهام پرهام ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

پرهام و دنیای تازه

پرهام در صندلی کودک

به نام خدا توی این عکس که حدود 3 هفته ی قبل گرفته شده پرهام رسما برای اولین بار نشسته توی صندلی کودک! کاش می شد فیلمش رو هم ببینید چون اینقدر ذوق کرده بود که با دهنش می گفت: تق تق تق...و نانای می کرد! ...
19 ارديبهشت 1390

پرهام در یزد2

به نام خدا گزارش تصویری از سفر یزد پرهام: 1) توی این عکس پرهام بغل عمو علی نشسته. عمو علی روی یه سکو توی یه کوچه ی قدیمی منتهی به زندان اسکندر. پرهام به جای این که به ریحانه و دوربین لبخند بزنه داره به یه نی نی که داره همراه خانواده اش از ماشین می یاد پایین دست تکون می ده. گفته بودم بچه ام اجتماعیه!! 2) ببینید بچه رو کجا نشوندند!! اون منم! اون هم بابای پرهام! ...
13 ارديبهشت 1390

پرهام در باغ دولت آباد(یزد) دستگیر می شود!

به نام خدا این اولین عکس از سری عکس های ما در سفر به یزده. نظرتون در مورد این آقا پسر که توی یه شب تاریک با مامان و بابا و خانواده ی عموش رفتند باغ دولت آباد و اونا پسر کوچولو رو  نشوندند روی لبه ی طاقچه ی اتاق بادگیر چیه؟   ...
10 ارديبهشت 1390

پرهام آقای خاص!

به نام خدا سلام. ما فردا داریم می ریم تهران. شاید تا مدتی نتونم این جا چیزی بنویسم البته لپ تاپم رو می برم و اگه فرصتی شد می نویسم. به هرحال الان به طور خلاصه چند تا مطلب رو می نویسم: ۱) کار پرهام دیگه به این مرحله رسیده: پریز و درآوردن سیم تلفن از اون و دوباره فشاردادنش! و من پشت صحنه همش دارم می گم: مامان یواش! مامان ولش کن! ماماننننننننن! ۲) چند شب پيش رفتیم فروشگاه کیان سنتر و به دلیل ضعف من رفتیم طبقه ی بالای فروشگاه و غذا سفارش دادیم. بچه ام برای اولین بار نشسته بود پشت میز رستوران! و کلی ذوق می کرد! به ادمها می خندید و سیب زمینی سرخ کرده می خورد و هی چنگالهای پلاستیکی رو می انداخت زمین و به آقای چاقی که با خانمش داشتند می...
9 ارديبهشت 1390

چه می کنه این پرهام!؟

به نام خدا هنوز بابا عکسای سفر یزد رو بدستم نرسونده!! بنابراین چند تا از عکس های شلوغ کاری آقا پرهام رو در سال جدید و احیانا قدیم اینجا می بینید: 1) پسر کوچولو داره سعی می کنه در کمد سی دی ها رو با کلید باز کنه!  قربون اون لباش! تمرکز رو دارید؟!   ٢) فکر می کنه بینی اش پریزه!!! 3) آقا پرهام توی اتاقش نشسته و در حالی که تکه های از ویفر شکلاتی به صورتش چسبیده و کلاه پاره شده ی دوره ی فنچولی اش رو به سرش گذاشته نشسته جلوی دوربین مامان!      آقا پرهام عزیز! دوستت داریم! ...
9 ارديبهشت 1390

سفرنامه 2-جشن تولد پرهام

به نام خدا روز ۲۹ اسفند ماه تولد پرهام عزیزمونه. ولی ما امسال جشن تولد رو بعد از کلی مذاکره روز ۲ فروردین گرفتیم. بهمون خیلی خوش گذشت. مهمون کوچولوهای تولد پسر گلمون این اقایون و خانم ها بودند: سارا و علی (دخترخاله و پسرخاله ی پرهام)؛ ارمیا(پسرخاله ی دیگه ی پرهام)؛ محمدرضا(پسر دختردایی مامان)؛ بردیا(پسر پسردایی مامان)؛ ساجده خانوم ۱۰ ساله و ریحانه خانوم ۱۵ ساله هم که خانومی هستند. همه به همراه مامان باباهای خوبشون. بچه ام کلی ذوق کرده بود. کلی سیب و پرتقال گاز زد. کلی بازی کرد. فشفشه های روی کیک رو ما گذاشتیم توی سیب و روی میز چیدیم. آقا پرهام همه ی اون سیب ها رو هم دندون زد! توی عکسی که می بینید بغل بابایی نشسته. ریحانه(دختر عموی نازن...
3 ارديبهشت 1390

سفرنامه 1

به نام خدا باسلام و تبريك سال نوي مجدد! بالاخره يه فرصتي پيدا كردم تا يبام و اين جا چيزي بنويسم اونهم هول هولكي! چون الانه كه پرهام از خواب بيدار بشه! من قصد دارم يادداشتهايي از سفر نوروزي امسال كه اولين سالي بود كه به عنوان مادر به سفر نوروزي مي رفتم-اوه چه طولاني شد!!- بنويسم. اينم اوليش: ما روز شنبه 28 اسفند ماه با قطار پرديس 6 صبح به تهران رفتيم. شما توي اين عكس پرهام عزيزمون رو مي بينيد كه داره با لبخند سعي مي كنه با يه جفت دختر و پسر كوچولو دوست بشه! و صد البته با ابن لبخند مكش مرگ ما!! موفق هم مي شه! ما بعد از ظهر به تهران رسيديم. قرار بود دايي مهدي بياد دنبال ما راه آهن ولي چون ايشون حسابدار يه شركت حسابي اند!! و ر...
27 فروردين 1390

سال نو مبارک

به نام خدا ما دیروز به خانه ی خودمان برگشتیم. شکر خدا؛نوروز و تعطیلات خوبی بود. البته کمی تغذیه ی پرهام کوچولو به هم ریخت و کمی مزاجش هم! ولی در کل تجربه ی خوبی بود. حالا سر فرصت عکسها و حاطراتمون رو اینجا می بینید! خوش و شاد و سلامت باشید!   ...
13 فروردين 1390