پرهام عشق مهمانی
به نام خدا دیروز به پرهام گفتم: فردا با هم می ریم خونه ی همکارم تا نی نی تازه به دنیا اومده اش رو ببینیم. نیمه های شب منو بیدار کرده گفت: مامان بلند شو بریم خونه ی همکارت! به ساعت نگاه کردم 20 دقیقه به 4 صبح! داشت آلبوم عکسش رو به عمو بهرام نشون می داد توی عکسی؛ باباش رو نشون داد و گفت: این بابام نیست عمومه! عمو بهرام گفت: پس بابات کجاست؟ پرهام: بابام فوت کرده! واقعا نمی دونم این بچه چه جوری می فهمه اصطلاحات رو کجا باید به کار ببره! پرهام با باباش اومده بودند دم در مدرسه دنبال من. توی ماشین نشسته بودند و اصلا پایین نیومدند. پرهام بعدا به من گفت: می خواستم به دو تا از شاگردات سلام کنند منو ندیدند! به فرزانه و ریحانه!... وقتی بهش ...
نویسنده :
مامان پرهام
16:10