استدلالهای منطقی از نوع خاص!
به نام خدا 1- وسط روز. من: پرهام این قدر بالا و پایین نپر خانم موسوی اینا خوابن! پرهام: مامان! جغدا کی می خوابن؟ من: خب روزها می خوابن شب ها بیدارن. پرهام در جالی که انگشت اشاره اش رو به نشانه ی تفکر و البته تفهیم من تکون می داد: فک کنم خانم موسوی اینا جغد باشن! من: 2- آقا مجید رو که یادتون هست؟ همون آقای مهربان بخت برگشته ای که اومده بود خونمون برای تعمیر لوله و پرهام مغز ایشون رو خورد! یه بار دیگه ایشون برای تعمیر بخش دیگری از لوله های خونه! اومدند اینجا. و البته با یه عالمه انگور خوشمزه. دستشون درد نکنه. جای شما خالی نباشه پرهام طبق معمول سر ایشون رو با حرف زدن و سوالهای متوالی برد! مثلا می گفت: نمی خواهید کمکتون کنم؟ منم چکش...
نویسنده :
مامان پرهام
9:16