پرهام پرهام ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

پرهام و دنیای تازه

اولین لگو!

به نام خدا این سفر که رفتیم تهران قرار بود بریم شهرکتاب توی خیابون زرتشت شمالی. همونجای دنج و آرومی که من عاشقشم و برای پرهام کتاب و اسباب بازی بخریم. خلاصه یه روز سه تایی با مترو یه جورایی رفتیم! ولی دیدیم که ای بابا شهرکتاب شده نمی دونم چی چیه شهرداری! و باید بریم شریعتی.ما هم رفتیم میدون انقلاب. البته شهرکتاب برای ما به ویژه با وجود پرهام توی هوای گرم بهتر بود ولی چه چاره! رفتیم و یه سری کتاب و اسباب بازی خریدیم. یکی از بهترینهاش یعنی اونی که بیشتر مناسب الان پرهامه همین اولین لگوی منه! یه بسته ی خارجی با قیمت 6000هزار تومان. پرهام لگوهای درشت و معمولی و مکعب های رنگی داره ولی هیچ کدوم رو اینقدر برای ساختن تحویل نگرفته بود. جالبه که عل...
21 مرداد 1390

پرهام در سفر2

به نام خدا یکی از دوستان جون جونی پرهام که در سفر به تهران با او اخت و انسی پیدا کرده جناب محمد رضا ست. محمدرضا خودش مثل ارمیا یه نی نی وبلاگ خوشگل داره که توی پیوندهای من هست. توی این عکس شما می بینید که دارند چه می کنند. این جا ساعت از 11 و نیم شب گذشته بود!   موتور سواری عجب کیفی داره مامان! فکر نکنید بچه ام فقط به وسایل خطرناک علاقه داره کلی هم به طوز ژنتیکی هنرمنده! نگاه کنید به گیتار کلاسیک دایی مهدی چه جوری نگاه می کنه! و سعی می کنه اونو بنوازه!       ...
19 مرداد 1390

پرهام و کارهای روزانه در سفر!

به نام خدا تهران که بودیم 2-3 روزی رفتیم پیش خاله مریم(دختردایی من). مامان ساجده. پرهام با دیدن صندلی گهواره ای خواست که روش بشینه. نگاه کنید چقدر به بچه ام می یاد رییس باشه!  ایشاللا پیر بشی بشینی روی صندلی کنار آتیش توی یه خونه ی جنگلی و کیف کنی پسر!   البته پسرم کلی هم به خاله مریم در تمیز کردن خونه اش کمک کرد. می گید نه؟! اینم سند معتبر! در حال جارو کردن اتاق ساجده خانوم!   لباس های ساجده رو هم اتو کرده. البته وقتی شارژر موبایل رو دید بی خیال اتو شد و عکس ما یه کم از اعتبار افتاد!  خاله مریم که یه کدبانوی حرفه ایی( یعنی مربی آشپزی و مدرس) برامون ماهی و کیک و غذاهای خوشمزه ی زیادی درست کرد. ر...
18 مرداد 1390

پرهام پرستار کودک!

به نام خدا ما دوباره رفته بودیم تهران. البته یه هفته ای می شه که برگشتیم ولی اونقدر کار داشتم و سرم شلوغ بود که تازه امروز تونستم لپ تاپ رو روشن کنم! هر دفعه که ما از تهران برمی گردیم پرهام تا چند روز که البته هنوز ادامه داره! بی قراره. و همش سراغ آدمهای قبلی رو می گیره! و منو ناراحت می کنه. دلم می گیره. به هرحال! کلی عکس داریم. این از پرهام در قطار پردیس. (پردیس یه قطاره سریع السیره که روز حرکت می کنه و صندلی داره نه تخت!) ببینید کجا داره می ره! خب! حالا رسیدیم خونه ی پدر من! خواهرم یعنی مامان ارمیا کلوچه! می ره سرکار. چون مرخصی اش تموم شده. روزهایی که ما اونجا بودیم بچه ام تو نگهداری از ارمیا سنگ تموم گذاشت. نگاه کنید: ارمی...
16 مرداد 1390

نی نی شگفت انگیز من!

به نام خدا سلام. دیگه همه ی عالم و آدم می دونند که من چقدر از بابت حرف مردم مبنی بر دیر راه افتادن پرهام نگران و غصه دار شدم و می شم ولی این گل پسر ماه من برای این که رنج مامانش رو کم کنه از یه ابتکار عمل استفاده کرده! از عصای مامان بزرگش! حالا شما بگید این نی نی شگفت انگیز نیست آیا؟ کد ما 44! ...
26 تير 1390

داماد کدومه؟

به نام خدا دی شب جای شما خالی ما به مراسم عروسی رفته بودیم. عروسی سمیرا خانوم دختر دایی بابایی که توی هتل پردیسان بود. پرهام ما از بس که خوش تیپه هر کی از راه می رسید می پرسید داماد کدومه؟ ایشونند؟! ...
25 تير 1390

پرهام و دنیای ارتباطات سیار!

به نام خدا سلام. پرهام هم مثل همه ی نسل امروزی ها به تلفن همراه خیلی علاقه داره. 4 تا تلفن همراه شخصی داره! یکی اش موبایل نوکیای 100 سال قبله باباشه که جوشوندیم دادیم دستش! دومی اش و سومی اش اسباب بازی اند. یکی اش رو مامان من براش خریده که کلا الان بدون باتری و لامپ و صد البته دگمه است! سومی اش رو از پروما براش خریدیم که هر بچه ای و البته آدم بزرگی می بیندش خوشش می یاد و پرهام هنوز موفق به تخریب اون نشده چون خیلی محکمه! چهارمی اش یه موبایل واقعی با مارک آلکاتله به قیمت 20 هزار تومن که بدون سیم کارت در خدمت ایشونه. ولی بازهم پرهام همش دنبال موبایل اینو و اونه. منم از این بابت خیلی ناراحتم! امواج الکترومغناطیسی موبایل خیلی خطرناکند. حتی ما ب...
20 تير 1390

بهشت فضل

به نام خدا دیروز  ما رفته بودیم بهشت فضل. بهشت فضل در واقع یه زیارتگاهه توی شهر نیشابور. پدر بابایی پرهام روبروی همین ارامگاه خوابیده. خدا رحمتشون کنه حدود سه سالی هست که از دنیا رفتند.   ...
19 تير 1390

خواب پرهامی

به نام خدا چند شبه پرهام خوب نمی خوابه. ولی روزها جبران می کنه. توی این عکس ببینید چه جوری خوابیده!دستش رو گذاشته زیر سرش ...
17 تير 1390