پرهام پرهام ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

پرهام و دنیای تازه

پرهام و کاردستی

به نام خدا هفته ی قبل به یکی از فستیوال های بازی گروهی که توی کلوپ پاندا برگزار می شه رفتیم. جالب بود. اون روز ویژه ی 1 تا 4 ساله ها بود.   به اصرار پرهام به غرفه ی کاردستی هم رفتیم. برای بچه های بزرگتره ولی پرهام اصرار کرد و رفتیم. کلاژ قشنگی هم درست کرد خودش. بدون کمک. با دقت قیچی می کرد و با چسب چوب روی کاغذ می چسبوند هر چند وقت یکبار هم یه خط رنگی کوچولو می کشید! اینم چند تا عکس از مراحل کار کلاژ سازی پرهام! اینهم اثر هنری پرهام: ...
25 بهمن 1391

پرهام و لگو بازی

  به نام خدا یکی از بازی های مورد علاقه ی پرهام لگو بازیه. تازگی ها به نظرم طرح های جالبتری نسبت به قبل درست می کنه. مثلا این طرح جالب تکرار شونده رو ببینید!   بهش گفتم با لگوهات عکس می گیرم یه ژست بگیر اینم ژست استاد!   اینم جالبه. چراغ قوه ی پزشک برای نگاه کردن داخل گوش و معاینه ی آن!     ...
24 بهمن 1391

پرهام و بازی

به نام خدا پرهام دیروز و امروز با بیل اسباب بازی و مکعب پلاستیکی هاش یه بازی اختراع کرده که شبیه بدمینتونه! خودش گفت: ببین چه بازی ای! چه فکر خوبی کردم! راستی یه نکته ی پزشکی: به بچه هاتون تا 6 سال شربت پزودافرین ندید چون در تحقیقات جدید نشون داده شده که باعث به هم ریختن اعصاب در بزرگسالی می شه. این شربتیه که خیلی ها برای سرماخوردگی تجویز می کنند. پرهام در کلوپ پاندا. همون روزی که توی وبلاگ خودم نوشتم!   اون بادکنک رنگی ها رو -4 تا وسطی ها رو- پرهام نکشیده. بقیه اش کار خودشه. ...
13 بهمن 1391

فیگور هنرمندانه ی پرهام!

به نام خدا 1- پرهام و دوستانش در حال آماده شدن برای گرفتن عکس در شهربازی!     2- همان مکان و فیگور کودکانه ی پرهام و دوستانش!   3- ببین چقدر قشنگه حیف که بدون رنگه! پرهام اول گفت ماشین کشیدم ولی من دیدم شبیه هلی کوپتره حالا می گه هباپیماست! 4- دریا و ماهی و لاک پشت و کوسه رو داری؟!!   5- تازگی ها وقتی می گیم بخند عکس بندازیم این طوری می خنده!   ...
1 بهمن 1391

اصطلاحات پرهام

به نام خدا چند تا از اصطلاحات پرهام: آلبالو خوشگل: البالو خشکه! خودخات: خودکار کنتلنت(با ضمه روی ک, ت, ل): کنترل خطل خان(با فتحه روی خ و ط): خطرناک اصطلاحات بدون غلطی هم داره مثل: دقیقا- البته- فکر خوبی کردم- من نگرانم!- دلم تنگه- سر ما رو درد گرفته( یعنی باعث سردرد ما شده!) لامپ سوزوندی: لامپ سوخته! ما رو علاف کرده!( به همون معنی واقعی انتظار الکی!) فروشگاه قبلی: فروشگاه پروما آقای کباب: پیک آشپزخانه یا کترینگ آقای عکساس!: اقای عکاس آقای دوربین: اقای فیلمبردار دکتر زحمتکش: سمبل تمام دکترهای خوب!( ایشون یه شخصیت واقعی و همسایه ما هستند.) قیچی دالکوبی: قیچی ای که دالبر می بره! قیچی خطل خان!: قیچی معمولی کاردستی ک...
1 بهمن 1391

پرهام و عمل دماغ واقعی!

به نام خدا از دست این بچه ها!...دو سه روزی بود که می دیدم پرهام دیگه گوش شیطون کر! حالت سرماخوردگی نداره ولی بازهم هر چند وقت یک بار داد می زنه: اب دماغ! ...یعنی مامان بیا و آب بینی منو تمیز کن! اول فکر کردم شاید حساسیت داره چون خودم یه زمانی داشتم. ولی وقتی خواب بود توی بینی اش رو نگاه کردم -چون دیده بودم که فقط از سمت راست بینی اش فقط اب می یاد- دیدم ای دل غافل! یه چیز سفیدی کاملا سمت راست بینی رو بسته. پرهام تودماغی حرف می زد با دهن نفس می کشید و آبریزش بینی داشت و با دندونهای خرگوشی نازش که عاشقشونم کاملا علامت های داشتن لوزه ی سوم رو داشت! ای خدا! لوزه ی سوم! همونی که فقط با جراحی باید برش داشت نه با دارو حل می شه نه با مدارا خوب می ش...
27 دی 1391

پرهام با جواب های شاخدار!

به نام خدا به پرهام می گم: این یه تیکه مرغ رو بخور خوشمزه است! با ناراحتی می گه: نمی خولم اگه بخولم سَلَطان می گیرم! (پرهام به ر می گه ل! حالا دوباره بخونید)... واقعا که!!!!!! دیروز توی مهد براشون مراسمی به مناسبت شهادت امام رضا(ع) و رحلت پیامبر گرفتند. پرهام هم دوربین برد و سه چهارتایی مربی شون ازش عکس گرفت. ...
20 دی 1391

اشتباهات کلامی پرهام!

به نام خدا به پرهام می گم بگو: قل هو الله احد. می گه: قل فقط حسن! شعر اصلی: "باز آمد بوی ماه مدرسه "شعر به روایت پرهام: باز آمف بوی سطل مدرسه! این یه عکس از سفر شهریور ماه ما به بابلسره. توی دوربین یه چندتایی جاموندن!     ...
19 دی 1391

پرهام و عمل دماغ!

به نام خدا هفته ی پیش پدر و مادر من لطف کردند و چند روزی از تهران اومدند پیش ما. به پرهام کلی خوش گذشت. مهد کودک هم نرفت! البته روز اول رفت ولی با ناراحتی. گفت گوشم درد می کنه من فکر می کردم می خواد پیش مادر و پدرم باشه اینو می گه ولی ظهر فهمیدم طفلی راست می گفته تب کرده و گوشش درد می کنه. بردیمش پیش دکتر محبوبش دکتر زحمتکش. تا دکتر بیچاره رو دید گریه کرد. ایشون گفت: بابا ما که با هم دوستیم چرا گریه می کنی؟ ببین منم مثل تو سرفه می کنم! و بعد الکی سرفه کرد و....چند روز بعد توی خونه: پرهام دکتر شده بود و به پرهام-یعنی دیگری!- می گفت: چیه چی شده؟ ببین منم مثل تو سرفه می کنم و بعد الکی سرفه کرد! داشت با مادرم بازی می کرد یه تیکه نوار قرمز گذ...
15 دی 1391