تولد ارمیا پسرخاله ی پرهام
به نام خدا
1- 14 دی ماه یعنی دیروز روز تولد ارمیا خوشگله پسرخاله ی پرهام بود. ولی جشن تولدش رو امروز می گیرند. ما که نیستیم! ما معمولا نیستیم! ما توی جشن تولد هیچ کدوم از خواهرزاده هام نبودیم! ای بابا! چه کنیم دیگه؟ ارمیای عزیز! تولدت مبارک! پسر خوشگل و نازنازی! کاش می دونستی چقدر بودنت خوب و مهمه مثل همه ی نی نی های ناز که لازمه توی دنیای ما بزرگترها باشن تا بهمون شادی و شور زندگی بدهند. مراقب خودت و بابا و مامان مهربونت باش. می بوسیمت!
2- بازی با شن و ماسه! برای بار دوم رفتیم و پرهام این بار با ابتکار عمل و اعتماد به نفس بیشتری بازی می کرد.
اینجا هم اتاق بازیه خانه ی مادر و کودکه. پرهام تنها بود. به من گفت من اون دوتا عروسک رو براش بگذارم روی صندلی ها تا باهم سه تایی لگو بازی کنند! ببینید بچه ام چقدر مهربونه! تنهایی بازی از گلوش پایین نمی ره!
3- شنبه من و پرهام و بابایی رفتیم به همایش مهر غدیر. ما-یعنی من- توی مسابقه ی کتابخوانی تونسته بودیم به تمام سوالات درست جواب بدیم بنابراین به همایش ذکر شده دعوت شدیم ولی خب چیزی توی قرعه کشی برنده نشدیم. جالب بود که پرهام باوجودی که برای اولین بار به یه مراسم رسمی رفته بود ولی خیلی خوب رفتار می کرد! عکاس برنامه هم یه چند تایی عکس از پسر خوش تیپ ما گرفت!