پرهام! 21 ماهگی ات مبارک کوچولو!
به نام خدا
١- آب میوه می خورم! به به!
چی شد؟!!!! پس نی( هر دو حرف رو ساکن بخونید!) کجا رفت؟!
٢- با پرهام تا حالا ٢بار رفتیم به خانه ی مادر و کودک. یه جایی بهتر و وسیع تر و تمیزتر و خوشگل تر از خانه ی اسباب بازی قبلی. یه حیاط داره باحال. بزرگ و پر از وسایل بازی برای مادرها و بچه ها! شن بازی و اب بازی و صخره نوردی و اتاق بازی کودک و کافی شاپ و اگه بخواهی ایروبیک و یوگا و دارت و منچ و مارپله و....نشانی: بلوار اب وبرق. ویلای ٣.
تا حالا ما فقط ساعتهایی رفتیم که کسی جز خودمون نبوده! سر ظهر! پرهام بازی کرده و منم مطالعه کردم یا مساله برای شاگردهام نوشتم! جای خیلی خوبیه. خدا پدر اون کسانی که ایده ی این مکانها رو اول داده بیامرزه! با این خونه های آپارتمانی و تنهایی ها و مشغله ی ما ادم بزرگها بچه ها می تونن برن این جور جاها بازی کنند و لذت ببرند! راستی هزینه اش هم خیلی پایینه. ٢ ساعت ٢٠٠٠تومان!
٣- پرهام ٢١ ماهه شد! ٢٠ ماهگی اش رو رفتیم رستوران کلبه من مهمونی دادم. البته راستش دنبال بهانه می گشتم که جور شد. حالا برای ٢١ ماهگی اش باید یه فکر جدید بکنم. خدایا شکرت بچه ی ماهم داره بزرگ می شه. یعنی من می بینم اون روزی رو که پرهام فارغ التحصیل می شه؟
٤- به نظرتون این گوش پاک کنها که توسط پرهام عزیز این طوری پخش و پلا شدند به چه کاری می یان؟!