پرهام و این روزها!
به نام خدا
چند روزی هست -حدود یک ماه!!!- که لپ تاپم ریخته به هم! هیچ کاری نمی تونم بکنم. یه مطلب کوچولو رو باید بارها بگذارم تا ثبت بشه بنابراین منم بی خیال شدم! حالا ببیینم اینا رو می شه فرستاد یا نه؟
1- چند وقتی هست که پرهام دوست داره لباسهای من و باباش رو بپوشه! پا توی دمپایی های من و کفشایی که توی کمد دارم می کنه و به سختی باهاشون راه می ره! الهی دورش بگردم. وقتی دلیل کارش رو فهمیدم خیلی خوشم اومد و یه جوری دلم به رحم اومد! تو کتاب دنیای شگفت انگیز کودکان نوشته دلیل این کار اینه که کودک دوست داره خودش رو شبیه بزرگ ترها کنه چون فهمیده اونها توانایی بیشتری در کنترل دنیا و لذت بردن از اوضاع دارند. بزرگترها می تونند راحت کارهای دلخواهشون رو انجام بدند ولی اون که کوچولوهه هنوز خیلی باید تلاش کنه!..عزیز دلم!...درست شبیه به ما وقتی فکر می کنیم دلیل توانایی یه ادم نوع زندگیشه و سعی می کنیم شبیه اون رفتار کنیم!
توی این عکس پرهام ژاکت منو پوشیده! بابای پرهام هی می گفت: از تنش دربیار ناراحت می شم!چون فکر می کرد پرهام شبیه بچه فقیرهای فیلمهای انگلیسی شده! و پرهام از تنش درنمی اوورد! و هی می خندید. بچه ام فکر می کرده مامان شده لابد!
2- اینم یه عکس دیگه از پرهام در حرم امام رضا(ع) در شبهای عاشورا. عکس ها رو دخترعموی ماه پرهام به نام ریحانه خانوم گرفته. پرهام خیلی خوشگل صداش می کنه. بهش می گفت: ایعانه ویا(یعنی ریحانه بیا!) تلفظ رو داری؟
3- پرهام رو یه بار بردم خانه ی اسباب بازی. باز هم می ریم. جای خوبیه. از مهد برای ما بهتره. چون من هدفم بازی پرهام با بچه هاست نه نگهداری. دو ساعت اونجا بودیم. من با پرهام و دو سه تا بچه ای که اونجا بودند بازی می کردم!!! جالبه که اول پرهام خجالت می کشید و کمی هم نگران بود. کم کم اونقدر راحت شده بود که بعد از 2 ساعت نمی اومد بریم خونه!اولش با بچه ها جور نمی شد ولی بعد بهشون خط می داد! توی عکس اولی داره به نازنین عروسک می ده!
قابل توجه مشهدی ها: نشانی خانه ی اسباب بازی: فرامرز عباسی 9