پرهام پرهام ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

پرهام و دنیای تازه

کلاغ همسایه!

1390/3/5 15:26
نویسنده : مامان پرهام
1,189 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

صبح امروز یه کبوتر اومده بود لبه ی پنجره ای که گلدون رو اونجا گذاشتیم و نشسته بود و داشت توی خونه ی ما رو دید می زد!! پرهام بغل بابا اومد به دیدن اون. پرهام عاشق حیواناته. می دونید از کجا فهمیدم؟! چون خیلی زود یاد گرفت که صدای کلاغ و ببعی و الاغ و خروس و کبوتر و گاو رو در بیاره یعنی تقلید کنه! به خروس می گه: قوق قولی قولی!! صدای گاو هم اینه: م م م م ! و....خلاصه بعد از این که کبوتر مورد نظر رفت پرهام از پشت توری پنجره چشمش افتاد به حیاط همسایه و دید که یه کلاغ شبیه کلاغ خودش اونجاست! اونقدر تعجب کرده بود که با تموم پیشونی اش چسبیده بود به توری و هر دفعه می اووردیمش اینور پنجره بازهم ما رو با روش جالب خودش که شامل دست زیر چونه ی ما بردن و به سمت صورت خودش کشیدن و خیره نگاه کردن و با پاهاش به پهلوی ما زدن می شهعینکما رو به سمت مکان مورد نظر می برد. براش عجیب بود که دو تا کلاغ وجود داشته باشند! توی این عکس پرهام داره به کلاغ همسایه نگاه می کنه:

پرهام و پنجره

این هم تصویری از کلاغ مورد نظر(البته کلاغ خود پرهام):

parham

.................................................................

دی شب داشتم کتابی می خوندم یه حدیث جالب از پیامبر(ص) دیدم که فرموده بودند:  فرزند میوه ی دل و مایه ی بخل و هراس و اندوه است. و این واقعا شرح حال منه. من البته می دونم که تنها نیستم و همه ی مادرهای عالم هم همینطورند ولی چیزی از رنجم کم نمی کنه. وقتی هنوز پرهام به دنیا نیومده بود همش استرس داشتم نکنه بچه ی سالمی به دنیا نیارم. و همش دعا می خوندم و دائم ذکر می گفتم. الان هم همیشه نگرانم. شاید باورتون نشه من که بین دوستام به سمبل اعتماد به نفس!! معروف بودم حالا اگه کسی بچه ام رو با بچه ی دیگه ای مقایسه کنه کم می یارم و ناراحت می شم! دوست ندارم پرهام از کسی کمتر باشه! الان که پرهام دیر راه افتاده اصلا دوست ندارم کسی درباره اش حرف بزنه. البته من می دونم که یه کودک انسان به طور میانگین توی 15 ماهگی راه می افته چون تعادل اسکلتی اش کامل شده من خودم این مباحث رو توی فیزیک برای علوم زیستی درس دادم ولی نمی دونم چرا ناارومم! از خدا خجالت می کشم که همیشه طلبکارم. خدایا! مراقب همه ی بچه ها باش که می دونم هستی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان مهرسا
5 خرداد 90 15:35
تمام صفحه های وب پرهام جون را دیدم
خیلی پسر آقایی


مرسی خاله!
مدرسه ی مامان ها
5 خرداد 90 16:46
سلام
جالب بود
با حرفتون موافقم آدم همیشه نگرانه چیزهایی هست که داره، حتی شاید گاهی میترسه خدایی نکرده از دستشون بده
این نگرانی همیشه هست و مرحله به مرحله با ما میاد برای اینکه به خودمون کمک کنیم باید سعی کنیم به خدا توکل داشته باشیم، بچه ها رو دارایی خودمون ندونیم بلکه امانت خدا توی دست خودمون بدونیم که باید به نحو احسن پرورششون بدیم و توی همون مسیر هم از خدا کمک بخوایم
سخته، اما شدنیه
همه چی دست ما امانته حتی همسرمون و حتی خودمون...
امیدوارم که همیشه دلتون مثل دریا آرام و عمیق باشه


سلام بله کاملا موافقم من به فرزندم به عنوان یه عزیزی نگاه می کنم که امانته دست من و من باید اونو صحیح و سلامت و خوب -به امید خدا- تحویل نسل بعدی بدم. ممنونم.
عمه پرهام
6 خرداد 90 11:24
سلام عزیز دلم فدات بشم راه رفتنت را تبریک می گوییم انشاالله .... با این قدمهای زیبایت به زیارت خانه خدا و کربلای امام حسین بروی از عکس های بسیار قشنگ و زیبایت که مامام و بابا گرفتن و برایمان فرستادن ممنون هستیم مامان عزیز پرهام از چیزی نگران نباش برای آینده این نوگل قشنگ ، فقط بسپار به خدای مهربان و امام عصر (عج) برایتان آرزوی سلامتی دارم و پرهام را ازطرف من ببوسسسسسسسسسید.

سلام ممنونم. به لطف خدا امیدواریم همیشه. باز هم مرسی.

مامان ماهان
6 خرداد 90 16:40
قربونت بشم چه ناز داره نگاه میکنه
rahim
6 خرداد 90 18:09
سلام وبلاگ جالبی داری ممنون میشم به ما هم سر بزنی با تشکر