پرهام عشق موتورسواری
به نام خدا
١- تهران-خونه ی پدری من. پرهام با عینکی که دایی اش بهش هدیه داده! ژست رو داری؟
2- پارک نزدیک خونه ی خاله لیلا-مامان سارا و علی- پرهام سوار موتور! هر چی بهش می گفتم بسه بیا بریم خونه ناهار بخوریم دیگه هوا خیلی گرم شده ول کن معامله نبود و بعد برگشت و گفت: من عیشق موتور سبای!!!
3- امروز 28 خرداد ماه با پرهام رفتیم مهد کودک سحرناز نزدیک خونه مون. اسمش رو توی کلاس بازی های آبی نوشتم. امروز روز اولش بود به همه ی بچه ها حسابی خوش گذشت!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی