پرهام پرهام ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

پرهام و دنیای تازه

روز پزشک

به نام خدا پرهام و سارا- دختر خاله لیلا-  سارا برای خودش دفتر و دستک و روپوش و عینک و بساط پزشکی فراهم کرده. جراحی می کنه. منو جراحی زیبایی پوست و دایی مهدی رو جراحی بینی کرده! کلی مراجعه کننده هم داره! اینا رو نوشتم تا مقدمه ای بشه برای اصل موضوع امروز: ما رفتیم دندانپزشکی کودکان و پرهام 2 تا از دندونهاش رو درست کرد. بعدا عکسهاش رو می گذارم.الان با استامینوفن خوابیده.   ...
19 شهريور 1393

سفرنامه- بخش 1

به نام خدا سه هفته ای نبودیم. رفته بودیم مسافرت. 2هفته تهران بودیم. پرهام در مسجد بازار بزرگ تهران   پرهام در جلسه ی دفاع پایان نامه ی دوست من نرگس ریگی نژاد عزیز.   توی جلسه پرهام یه دختر حدودا 10 ساله رو دید. ریحانه- دختر مورد نظر- توی عکس هست. پشت پرهام با یه لباس صورتی پررنگ. به من گفت: مامان صداش کن بیاد پیش من. من گفتم: خودت برو پیشش. می گفت: نه من روم نیمی شه! و بعد فرمودند: مامان بهش بگو من نیمی خوام مزاحمش بشم من فقط می خوام باهاش  آشنا بشم! وقتی برای امیر تعریف کردم گفت: من از اینده ی این بچه می ترسم! خب چه اشکالی داره بچه روابط عمومی اش بالاست دیگه! ...
16 شهريور 1393

پرهام ماهیگیر خوبی می شود آیا؟

به نام خدا جمعه ی گذشته- ویلای دایی محمد- پرهام در حال بطری گیری از استخر! یه بار بطری رو خالی انداخت توی اب؛ موند روی اب. یه بار دیگه پر از آبش کرد رفت ته آب؛ بعد با زحمت بسیار درش اوورد! ...
17 مرداد 1393

آب بازی

به نام خدا کلاس بازی های آبی. مهد سحرناز- همین روزها به یاد روزهای کودکی ما که توی حیاط ها و آب تنی گذشت....الان می ریم پول می دیم تا بچه مون کمی آب بازی کنه.. ...
16 مرداد 1393

از رصد تا امارت!

به نام خدا 1- 5شنبه ی آخر ماه رمضان- دبیرستان فاتح- رصد ماه و زحل و مشتری و ....پرهام در حال یادداشت برداری از هوا!  2- کاهو هایی که آقا پرهام کاشتند و هر روز مثل یه باغبون مهربون بهشون آب می دن. روزی که سر از خاک بیرون اووردند اونقدر خوشحال شده بود که حدی براش متصور نیست! بذرها و خاک و کود و همه چی با هم توی یه بسته بود به اسم باغبان کوچولو که هدیه ی عمو علی به پرهام بود. فکر کنم یکی از بهترین و کارآمدترین هدیه هاییه که هر بچه ای می تونه بگیره.     3- انگشت های جواهر نشان جناب پرهام   شبیه دست امرای عرب شده! البته بعد هم در یه حرکت انتحاری همه رو پرت نمودند! ...
15 مرداد 1393

بن تن و پرهام

به نام خدا پرهام داره بن تن می بینه.  یه دختره هست که دخترعموی بن تن باید باشه  که همش باهاش کل کل می کنه. به پرهام گفتم: اسم این دختر چیه؟ پرهام فرمود: کبرا!   گفتم : نه بابا اسمش کبری که نیست خارجی باید باشه. فک کنم گوبن باشه....چند دقیقه بعد پرهام گفت: ببین مامان هم من اشتباه گفتم هم تو! اسمش گومنه! ...و این رو چند بار تاکید نمود! دیروز بنیامین- دوست مهد پرهام- رو با مادرش به خونه دعوت کردیم. ساعت 3 عصر تا 6 اینجا بودن. با هم بازی کردن ولی پرهام بیشتر رئیس بازی درمی اوورد. به من گفتن موقع خوراکی خوردن برامون سی دی لاک پشت های اینجا! رو بزارم. گذاشتم. 2-3 دقیقه نگاه کردن بعد خوردن و نوشیدن و تماشاکردن رو  بی خی...
6 مرداد 1393