چند تا عکس از آرشیو
به نام خدا
اومدم چند تا عکس جدید بگذارم دیدم که ای بابا! نمی شه. چون نمی تونم عکس ها رو از توی گوشی روی لپ تاپم بریزم! امکاناتم نبود! ...به هرحال چند تا عکس قدیمی می گذارم برای خالی نبودن عریضه!
این جا ما داشتیم خودمون رو وزن می کردیم. هی می رفتیم روی وزنه و می اومدیم پایین و چونه می زدیم که ترازو دقیق نیست. البته من که معمولا همون یه وزن رو دارم! برای بقیه مشکل پیش اومده بود! پرهام دید که همه دارند از ترازو استفاده می کنند رفت و عروسک میمونش رو اوورد و گذاشت روی وزنه!
این جا من داشتم لباس های خشک شده رو مرتب می کردم که پرهام عزیز اومد به کمکم!
عزیزم! از این که نتونسته بود موفق بشه انگار ناراحته! این عکس مربوط به چند ماه قبله. الان آقا پرهام ما لباس ها رو مرتب می گذاره توی کشو!
توی این عکس هم ایشون در حال تمیزکاریه!
بچه ام نشسته بود روی یه جای تر! فکر بد نکنیدها!