بچه داری2
به نام خدا
بعضی وقتها کم می یارم مثل الان. راستش این ترس شاید توی فطرت هر مادری باشه ترس از این که مادر خوبی نباشی. من از این که مادر خوبی نباشم کمی ترسم. می ترسم نتونم خوب به یر و سامون برسونمش. نتونم کمکش کنم که توی این دنیای ترسناک و غم انگیز شادی ها رو پیدا کنه٬ دوست خوب پیدا کنه٬ فیلم خوب٬ موسیقی خوب٬ کتاب خوب٬ استاد خوب و هر چی خوبی که لابلای شاخ و برگهای این درخت کهنسال بین نورهای برآمده از خورشید پنهان و پیدا می شن رو پیداکنه. من اسمش رو پرهام گداشتم تا مثل هم نام خودش( حضرت ابراهیم(ع)) مرد بزرگی بشه. مردی امیدوار و باهوش و عاقبت به خیر. نرگس می گفت: حضرت ابراهیم پدر مهربانی بوده و اولین دعاها برای نسل و فرزند از ایشون توی قرآن ذکر شده. امیدوارم پسر من این امانت الهی من خوب بزرگ بشه و درهای رحمت الهی به روش باز باشه. من برای همه ی کوچولوها دعا می کنم. دعای امام سجاد(ع) توی فراز ۲۵ صحیفه سجادیه هم خیلی ناز بود. لطیف. من همیشه اون بندش رو وقتی پرهام بغلمه و بی قراری می کنه می خونم: خدایا به خردسالان ناتوان ما توانایی عطا کن و آنان را به بزرگسالی برسان.
بعضی وقتها جراتم رو از دست می دم. خسته می شم و یکهو مثل یه دونده ی ماراتن توی راه می شینم و فکر می کنم: من می تونم؟ و بعد از این که یه لیوان اب میوه یا یه فنجون چای یا چیز دیگه ای می خورم و جون می گیرم به خودم می گم مگه این همه بچه رو توی دنیا کسانی غیر از زن هایی مثل من بزرگ کردند؟ زن یعنی زادن و بزرگ کردن و تربیت نسل. وقتی جوون تر بودم از این فکر بدم می اومد ولی وقتی رنج و شادی بارداری و زایمان رو تحمل کردم و دیدم فهمیدم که زادن و تربیت نسل بزرگترین کار بشریه نه فقط بزرگترین کار یه زن.