پرهام پرهام ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره

پرهام و دنیای تازه

بچه داری2

1389/11/13 14:44
نویسنده : مامان پرهام
559 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

بعضی وقتها کم می یارم مثل الان. راستش این ترس شاید توی فطرت هر مادری باشه ترس از این که مادر خوبی نباشی. من از این که مادر خوبی نباشم کمی ترسم. می ترسم نتونم خوب به یر و سامون برسونمش. نتونم کمکش کنم که توی این دنیای ترسناک و غم انگیز شادی ها رو پیدا کنه٬ دوست خوب پیدا کنه٬ فیلم خوب٬ موسیقی خوب٬ کتاب خوب٬ استاد خوب و هر چی خوبی که لابلای شاخ و برگهای این درخت کهنسال بین نورهای برآمده از خورشید پنهان و پیدا می شن رو پیداکنه.  من اسمش رو پرهام گداشتم تا مثل هم نام خودش( حضرت ابراهیم(ع)) مرد بزرگی بشه. مردی امیدوار و باهوش و عاقبت به خیر. نرگس می گفت: حضرت ابراهیم پدر مهربانی بوده و اولین دعاها برای نسل و فرزند از ایشون توی قرآن ذکر شده. امیدوارم پسر من این امانت الهی من خوب بزرگ بشه و درهای رحمت الهی به روش باز باشه. من برای همه ی کوچولوها دعا می کنم. دعای امام سجاد(ع) توی فراز ۲۵ صحیفه سجادیه هم خیلی ناز بود. لطیف. من همیشه اون بندش رو وقتی پرهام بغلمه و بی قراری می کنه می خونم: خدایا به خردسالان ناتوان ما توانایی عطا کن و آنان را به بزرگسالی برسان.

بعضی وقتها جراتم رو از دست می دم. خسته می شم و یکهو مثل یه دونده ی ماراتن توی راه می شینم و فکر می کنم: من می تونم؟ و بعد از این که یه لیوان اب میوه یا یه فنجون چای یا چیز دیگه ای می خورم و جون می گیرم به خودم می گم مگه این همه بچه رو توی دنیا کسانی غیر از زن هایی مثل من بزرگ کردند؟ زن یعنی زادن و بزرگ کردن و تربیت نسل. وقتی جوون تر بودم از این فکر بدم می اومد ولی وقتی رنج و شادی بارداری و زایمان رو تحمل کردم و دیدم فهمیدم که زادن و تربیت نسل بزرگترین کار بشریه نه فقط بزرگترین کار یه زن.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

داستان تکراری
12 بهمن 89 14:36
سلام عجب نی نی تپل خوشمزه ای داری. چقد خوشحالم که تونستم نی نی تو ببینم. امیدوارم یه روزی هم بتونم خودتو ببینم
دادیار حامدی
12 بهمن 89 14:42
سلام. ببخشید من نمی دونستم دونده های ماراتن تو راه می شینند و فکر می کنند! امیدوارم آقا پرهام جا پای بزرگان ذاره
مامان فرشته
12 بهمن 89 15:09
اومدم ازتون تشکرکنم
دایی کوچیکه ی نی نی پرهام
12 بهمن 89 19:36
سلام بر خواهر خوب و اون نی نی شیطونش که الانم که یاد اون داستان کرواتش میافتم خندم میگیره .

1 لطفی کن اون داستان و بنویس تا بقیه هم بدونن که چه نی نی شیطونی داری .

کارتم در اومده دیگه الان فکر کنم با این قربون صدقه هایی که ادم ها دارن واسه نی نی تتو وبش میرن همش اسفند به دستی آخه دلم واست سوخت

تا الان چقدر پول اسفند دادید؟

الانم اومدم که نگی پسرم 1 دایی بی وفا داره از طرف من لپ شو بکش (البته اگه دلت اومد)

فعلا بای






------------
سلام ممنونم! در ضمن چرا يكي؟ مهدي دايي نيست؟
خان دایی پرهام خان
13 بهمن 89 0:29
سلام . والا زمان ما اینجور چیزا که نبود!! خوش به حالت دایی جون. دلمون اینجا براتون تنگ شده. بیای اینجا کلی میندازمت بالا تا کیف کنی (مامان باباتم دل تو دلشون نباشه ) تازشم خودم بهت یاد میدم که چه جوری مثل خودم بخندی تا دیگه از خنده های من گریه ات نگیره!!!