پرهام پرهام ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

پرهام و دنیای تازه

شرکت در مسابقه

1389/11/9 22:51
نویسنده : مامان پرهام
587 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

سلام پسر کوچولو! الان که این جا نشستم و دارم می نویسم تو خواب خوابی! زرده ی تخم مرغت رو نصفه نیمه خوردی و بعد هم به عادت همیشگی ات کمی به به مامی رو و بعد لالا! من خیلی دوست دارم اگه بهترین مامان دنیا نیستم دست کم یکی از اون خوباش باشم؛ چون تو واقعا پسر خوبی هستی. بعضی وقتها فکر می کنم من لیاقت تو رو ندارم و گریه ام می گیره!بعضی وقتها هم به خودم دلداری می دم که خیلی هم بد نیستم و اگه تلاشم رو بکنم آدم خوبی و مادر خوبی از اب در می یام( یعنی می شم).ما ساعت های زیادی رو با هم هستیم و طبیعیه که من چیزهای زیادی درباره ی تو فهمیدم. مثلا چیزهایی که تو بهشون علاقه داری چیزهای جالبی اند. می خوای یه لیست از وسایل مورد علاقه ات توی این سن بنویسم: لپ تاپ- تلفن همراه- سیم- ملاقه- کفگیر- قاشق های بلند- و هر چیز دسته داری که مثل عصای جادویی بگیری دستت و با اون اشیا رو بکشی سمت خودت یا با اون به دکمه ها فشار بدی!- موهای مامان و بابا به ویژه من( تازگی ها از دستت همیشه موهام رو مخفی می کنم!!)- ته چای من توی استکان که اونو بنوشی و بعد دست کوچولوت رو بکنی توش- آوازهای عمو پورنگ- پایه های رخت آویز- مهر جانماز- خودکار و مداد- کتاب( عاشق اینی که کنار هم دراز بکشیم و کتاب بخونیم چون همه اش توی اون حالت برمی گردی و به من لبخند می زنی و بعد از جلب توجه من با صدا می خندی!)- لیمو شیرین و ....

حالا می خوای بگم من از چه چیزهایی خوشم می یاد: کتاب- میوه- غذا درست کردن- درس خوندن! لباس مرتب پوشیدن- با دوستام حرف زدن و نوشتن!. من عاشق خوندن و نوشتنم. الان این سومین وبلاگیه که بطور همزمان می نویسم. البته این وبلاگ رو برای تو درست کردم. و وقتی اولین حروف رو یاد گرفتی یا شاید وقتی کمی حوصله ات برای نشستن و نگاه کردن به اینا بیشتر شد بهت نشونش می دم و اونو برات می خونم.و دوباره بهت می گم: تو امید منی و بزرگ شدنت رویای من! چند سال قبل فکر می کردم دیگه توی دنیا چیزی نیست که بخوام و امیدی که منو وادار به شاد بودن بکنه ولی الان رشد تو بزرگ شدن تو و دیدن ذزه ذزه تغییر تو دل مامان رو می لرزونه و بهش امید می ده؛ و مامان رو شاد نگه می داره! ممنونتم. و از خدا ممنونم بابت هدیه ی تو به ما! اگه دوست داری تو هم بیا و این جا از خاطراتت و از کارهات بنویس. اگه دوست داری از بازی هات؛ دوستات و آرزوهات بنویس. نوشتن خوبه چون خاطراتت رو برات حفظ می کنه. همون طور که وقتی من به یادداشت های دورانی که تو هنوز به دنیا نیومده بودی نگاه می کنم می فهمم که چقدر تنها بودم و خالی ولی خودم نمی دونستم!

دوستدارت مامان.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان
8 بهمن 89 16:31
معلومه که مامان خوبی هستی که این همه در مورد پسرت میدونی. کاش منم مادر خوبی باشم
غزاله
8 بهمن 89 17:32
واااااااااااااای چقدر رومانتیک چه کار جالبی کردن نی نی وبلاگ درست کردن خوب خودم که هیچ! ولی هر موقع عمه شدم حتما واسه گوگولیِ عمه یه وبلاگ درست می کنم الان میگین شاگردام اینجا هم راحتم نمیذارن ببخشید ولی حیفم اومد نظر نذارم تا درودی بدرود
مريم عباسي
8 بهمن 89 19:04
خيلي قشنگه.به وب من هم سري بزنيد
مرجان مامان پسر ناز
9 بهمن 89 14:25
مرسی که به من و کامیار سر زدی پس چرا عکس پرهام جونم نیست


-------------
سلام. ممنونم. الان عکس پسر کوچولوم رو گذاشتم خوشگله؟