پرهام پرهام ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

پرهام و دنیای تازه

ماجرای قطار

1392/5/1 22:39
نویسنده : مامان پرهام
1,345 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

هفته ی اول ماه مبارک رمضان من یه کار کوچیک اداری داشتم چون بابا امیر کلاس داشت با پرهام دوتایی به تهران رفتیم. موقع رفتن سوار قطار صبح شدیم که اتوبوسی بود. توی واگن ما حدود 30-40 نفری بودند که بیشترشون آقایان جوانی بودند که با تور به مشهد آمده بودند. من و پرهام درست ردیف اول بودیم و بقیه پشت سر ما. چشم شما روز بد نبینه پرهام اونقدر شلوغ کرد و با اون اقاها حرف زد که من موقع پیاده شدن دلم می خواست بلند شم و از همه ی حضار جمیعا عذرخواهی کنم! البته خود اون آقایون هم در تحریک پرهام برای شلوغ کاری مقصر و مسبب بودند. دائم باهاش حرف می زدن و صداش می کردن و باهاش می گفتن و می خندیدن!متفکر یه بار شنیدم که پرهام بلند داد زد: صلوات! و همه صلوات فرستادند باز دوباره گفت: صلوات و همه صلوات فرستادن بعد دوید اومد پیش من و گفت: مامان اینا بهم می گن بگو امام خمینی صلوات! یعنی چی؟اوه از دست آدم بزرگها!

حالا برگشتنی: توی کوپه ی ویژه ی خواهران. سه تا خانم جوان یه خانم پیر و من و پرهام. پرهام این بار هم از حرف زدن و گپ زدن خسته نمی شد. الهی قربونش برم کلا بچه اجتماعیهاز خود راضی چند تا کار جالب کرد که یکی اش رو می نویسم:

درخواست چای دادیم. خانمی که استاد دانشگاه بودند گفتند من نسکافه می خورم. شما چی؟ من گفتم که اهل نسکافه و قهوه نیستم. اگر هم بخورم باید قهوه ی مخصوص خودم رو یعنی ترکیب قهوه و دارچین و شکلات بخورم. به پرهام گفتند: شما می خوری؟ پرهام گفت: بله! من گفتم مامان تو دوست نداری ها! همونیه که بابا می خوره توی می گی بدمزه است! گفت: نه من دوست دارم. خلاصه کمی از نسکافه ی خانم رو درخواست کردیم!...-فکر می کنم چون از ایشون خوشش اومده بود می خواست ایشون رو تحت تاثیر قرار بده و بگه ما سلیقه مون شبیه همه!-خندهچون قبلا شبیه اینکارها رو کرده!از خود راضیخلاصه به زور فنجون نسکافه رو نوشید بعد اومد پشت من به حالت مخفی شدن نشست و شروع کرد تند تند از ماالشعیرش نوشیدن!نیشخندمرجان خانوم گفت: فکر کنم از مزه اش خوشش نیومده رفته مزه ی دهنش رو عوض کنه!ابروعزیزم! از غرورش نمی خواست بگه دوست نداشت!

امروز هم اتفاقا حرف اون روز شد. داشتم می گفتم توی قطار بهش شکلات تعارف کردن گفت: من عاشق شکلات نیستم! که پرهام گفت: ولی من نسکافه دوست داشتم خانومه بهم داد! گفتم: خوب بود؟ پرهام: بله!...من: می خواهی برات درست کنم؟...پرهام محکم گفت: نهههههههه!نیشخند

 

پی نوشت:

دوستان عزیزی که تلفن همراه دارید لطفا از من پسر به این خوبی حمایت نمایید!مژه یه پیامک مگه چقدر قیمت داره؟عینک

 پرهام اشپز!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

الهام مامان محیا
2 مرداد 92 15:33
سلام خاله.مرسی از نظرتون... امیدوارم باهم لینک بشیم. راستی پزهام جون خیلی آقاست ماشالله
عمه پرهام
6 مرداد 92 17:05
الهی فداش بشم عالی بود خدا نگهدار شما خانواده مهربون در پناه امام زمان باشید


انشاا...ممنونم
مامانی
22 مرداد 92 8:32
وای خدایه من کلی خندیدم ماشالا عجب غروری از الان فردا بزرگتر شههههههههههههههههه رو بگوووووووووووو