پرهام پرهام ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

پرهام و دنیای تازه

گزارش لحظه به لحظه از پرهام و تعمیرات لوله!

1392/4/15 13:55
نویسنده : مامان پرهام
1,312 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

یکی از لوله های آشپزخونه ایراد پیدا کرده و یه اقایی به نام مجیدآقا اومده برای درست کردن. دلم براش می سوزه چون پرهام رفته توی آشپزخونه و یه سره داره سرش رو می خوره! متفکرهی داد می زنه: عمو مجید عمو مجید ببین می چی دارم می گم! عمو  مجید عمومجید من با این خاکا بازی می کنم عمو مجید عمومجید من به این لوله ها دست می زنم....عمو مجید شربت البالو می خوری؟ می خوری یا نمی خوری؟کلافهچقدر چکش می زنی دردم می گیره!خوشمزهچقدر سرو صدا می کنی خسته می شم!متفکرو بیچاره عمو مجید به خاطر رودربایستی با امیر هیچچی به این بچه نمی گه و من مطمئنم اگه ما نبودیم حتما گوش پرهام رو پیچونده بود!ابروطفلکی از اینجا بره حتما باید یه مسکنی گل گاوزبونی چیزی بخوره و 2-3 ساعت بخوابه!خوشمزه

جالبه که اولش هم به ایشون می گه: یه خبر خوب! اون طوطی کاسکو پیدا شده!از خود راضیخب! ایشون چه می دونه ماجرا چیه بچه جون!نیشخندبابا امیر اومد و گفت: با پرهام می رید بیرون؟-برای راحتی همگان-...گفتم: وای نه! تازه از کلاس ورزش اومدم خسته ام. تازه الان سر ظهری کجا برم؟...من که اینجا نشستم ولی اون دوتا مرد در حال انفجارن!متفکر

اونقدر پرهام وسط حرفشون پرید و حرف زد که بابا امیر گفت: پرهام ببخشید اینقدر حرف نزن ما کار داریم!پرهام هم قهر کرد و گقت: من اصلا با شما قهرم و از دستتون ناراحتم! شما اصلا نمی دونید چی کار کنید؟ هی می گید اینکار رو کنیم نکنیم!...-بیچاره ها داشتند علت یابی می کردن!-چقدر با خودتون حرف می زنید؟ بعد رفته پیش عمومجید بیچاره با سه چرخش و هی تکرار می کنه من باهاتونم قهرم!....ای بابا! آخاومده به منم شکایت می کنه:من از دست اینا ناراحتم نمی دونن چی کار کنن هی باخودشون حرف می زنن به من کاری ندارن!از خود راضی

الان آقای شهرام اومد تا درباره ی تفکیک کنتور آب هم صحبت کنن. آقای شهرام می گه: این لوله می ره پایین بالا نمی ره. و پرهام می گه: به نظر من که لوله می ره بالا!....هیشکی محلش نداد و داد زد الان زنگ می زنم پلیس بیاد و هر سه تانو رو دستگیر کنه!خنده

پرهام

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان امیرناز
15 تیر 92 14:48
سلام عزیزم مرسی که پیشمون اومدی و ممنون بابت همدردیت خدا پسر خوشگلت و برات نگه داره خیلی خوشحال میشم بازم بیای پیشمون
مامان ارمیا و ایلمان
16 تیر 92 11:42
خیلی باحالی خاله. خوشم اومد. خوب اساسی رو مخشون راه رفتی.
شهرزاد مامان حسین
16 تیر 92 19:04
الهی. خب بچه می خواد نظر بده خب.
ريحانه تقوي
16 تیر 92 23:29
سلام. اينقد دلم واسه گل پسرتون تنگ شده. ماشاالله چقدم كه شيرين زبونه.راستي امسال ديگه با بچه ها تو مدرسه كلاس ندارين؟ تابستون خوش بگذره


تابستون نه! البته با شماره ی 4 توی شهریور احتمالا کلاس دارم
مامان شیدا و روشا
17 تیر 92 1:49
الهی جان چه پسر شیرین زبونی ماشالله چه خوش سر و زبونه
ان شالله خدا حفظش کنه
خوشحال میشم به ما هم سر بزنین


ممنونم و چشم
مامان پارمیدا
17 تیر 92 13:10
چقدر پرهام و پارمیدا بهم شبیه هستند(کاراشون منظورمه)

چه جالب. ببوسش این خانوم خوشگل رو
مامان گیسوجون
17 تیر 92 17:02
مامان رها
18 تیر 92 16:50
عزیزم چه شیرین زبون شده این پرهام خان رهای من هم در کل روز دقیقه ای به اون فک بینوا استراحت نمیده خدا حفظشون کنه و ما بزرگترها شادیم باشاد بودن اونها