گزارش لحظه به لحظه از پرهام و تعمیرات لوله!
به نام خدا
یکی از لوله های آشپزخونه ایراد پیدا کرده و یه اقایی به نام مجیدآقا اومده برای درست کردن. دلم براش می سوزه چون پرهام رفته توی آشپزخونه و یه سره داره سرش رو می خوره! هی داد می زنه: عمو مجید عمو مجید ببین می چی دارم می گم! عمو مجید عمومجید من با این خاکا بازی می کنم عمو مجید عمومجید من به این لوله ها دست می زنم....عمو مجید شربت البالو می خوری؟ می خوری یا نمی خوری؟چقدر چکش می زنی دردم می گیره!چقدر سرو صدا می کنی خسته می شم!و بیچاره عمو مجید به خاطر رودربایستی با امیر هیچچی به این بچه نمی گه و من مطمئنم اگه ما نبودیم حتما گوش پرهام رو پیچونده بود!طفلکی از اینجا بره حتما باید یه مسکنی گل گاوزبونی چیزی بخوره و 2-3 ساعت بخوابه!
جالبه که اولش هم به ایشون می گه: یه خبر خوب! اون طوطی کاسکو پیدا شده!خب! ایشون چه می دونه ماجرا چیه بچه جون!بابا امیر اومد و گفت: با پرهام می رید بیرون؟-برای راحتی همگان-...گفتم: وای نه! تازه از کلاس ورزش اومدم خسته ام. تازه الان سر ظهری کجا برم؟...من که اینجا نشستم ولی اون دوتا مرد در حال انفجارن!
اونقدر پرهام وسط حرفشون پرید و حرف زد که بابا امیر گفت: پرهام ببخشید اینقدر حرف نزن ما کار داریم!پرهام هم قهر کرد و گقت: من اصلا با شما قهرم و از دستتون ناراحتم! شما اصلا نمی دونید چی کار کنید؟ هی می گید اینکار رو کنیم نکنیم!...-بیچاره ها داشتند علت یابی می کردن!-چقدر با خودتون حرف می زنید؟ بعد رفته پیش عمومجید بیچاره با سه چرخش و هی تکرار می کنه من باهاتونم قهرم!....ای بابا! اومده به منم شکایت می کنه:من از دست اینا ناراحتم نمی دونن چی کار کنن هی باخودشون حرف می زنن به من کاری ندارن!
الان آقای شهرام اومد تا درباره ی تفکیک کنتور آب هم صحبت کنن. آقای شهرام می گه: این لوله می ره پایین بالا نمی ره. و پرهام می گه: به نظر من که لوله می ره بالا!....هیشکی محلش نداد و داد زد الان زنگ می زنم پلیس بیاد و هر سه تانو رو دستگیر کنه!