پرهام پرهام ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

پرهام و دنیای تازه

اول مهر و به مهد کودک رفتن پرهام

1391/7/3 18:20
نویسنده : مامان پرهام
545 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

اول مهر امسال برای من با اول مهرهای قبل تفاوت داشت چون اولین سالی بود که پرهام رسما به مهد کودک رفت! با وجودی که پرهام محیط شاد اونجا رو دوست داره ولی این از رنج من کم نمی کنه! البته اونجا براش ناآشنا نیست چون یه دوره توی تابستون اونجا کلاس رفته و هفته ی آخر شهریور رو اونجا گذرونده ولی چه کنم که زیاد احساس راحتی نمی کنم!؟! امسال من مجبور شدم به دلایلی- از جمله اداری و رودربایستی!- 5 روز کاری رو برای تدریس بپذیرم! یعنی از شنبه تا 4شنبه! هر روز 8 ساعت. و خب چاره ای برامون نموند جز سپردن فرزند دلبندمون به مهد کودک. البته تصمیم گرفته بودیم که پرستار بگیریم ولی با ملاحظه ی این که پرهام یه بچه ی اجتماعیه و حتما از بودن با یه نفر توی خونه حوصله اش سر می ره تصمیم گرفتیم استرس مهد رفتن رو به جون بخریم و پرهام رو بفرستیم مهد. عزیز دلم چند روز پیش توی مهد گریه کرده و گفته: مامانم نیومد!...امروز هم توی خواب عصرش داشت می گفت: مامان مامانم کو؟ ....آدم مادر که می شه دلش همش می لرزه.....دیروز برام با اب و تاب تعریف کرد که صبحونه اش رو توی مهد نخورده...آجیلهاش ریختند زمین ....باورتون می شه از غروب تا شب حالم گرفته شده بود؟ ...به خودم دلداری می دم که این روزها هم می گذرند و من تنها مادری نیستم که بچه اش مهد می ره ولی کو گوش شنوایم؟ابرو

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان ارمیا و کسری
4 مهر 91 8:46
سلام. خوبی؟ وای نمی دونی وقتی خوندم توی مهد گریه کرده گفته مامانم نیومد و صبحونه هم نخورده بغض گلوم رو گرفت و اشکهام جمع شد. خیلی سخته. چه کار کنیم . ما مادرهای شاغل همش باید دل و تنمون بلرزه. البته به قول خودت این روزها می گذره و بودن بچه هایی که مهد رفتن و الان بزرگ شدن و برای خودشون کسی شدن و از دوران مهد به بهترین شکل یاد می کنن.
مامان گیسوجون
4 مهر 91 11:37
عزیزم آخی جانم می فهمم چه حس بدی داری امیدوارم بهترینها براتون اتفاق بیفته خصوصی داری
$@L
6 مهر 91 13:10
اميدوارم همونطور كه سالم ميره سالم هم برگرده
پارمیدا
6 مهر 91 17:04
حالتون رو درک میکنم.یکی از دوستان من مجبور بود بچه اش رو بذاره مهد.هم برای خودش سخت بود و هم بچه.بخصوص اینکه پسرش تند تند مریض میشد اما الان هر دو خیلی راضی هستند.صبور باشید به قول خودتون شما تنها مادری نیستید که بچه اش رو مهد میذاره.زمان همه چیز رو درست میکنه.
مامان آراد(خاطره)
6 مهر 91 23:36
ای جان...عزیزم ناراحت نباش ..میدونم خیلی سخته ولی چاره چیه؟
فرشته مامان امين رضا
13 مهر 91 7:54
سلام اينقدرنگران نباش من ازهشت ماهگي بچه رامهدسپردم وخيالت راحت باشه وبخودت سخت نگيراونجاراحت ترهست وبهش خوش ميگذره
محمدحسین عشق جاودان
14 مهر 91 18:10
سلام عزيزم به سلامتي .منم همين روزا رو پشت سر گذاشتم ولي بعدا عادت مي کنن و براشون خوبه .اجتماعي مي شن .موفق باشين .يه مدت سري به همسايه هاي وبلاگي سري نزده بودم اومدم حالي بپرسم موفق باشيد
مهشید
16 مهر 91 15:25
منم از سه سالگی مهد می رفتم..
از همون روز اول هم مامانم رو ول کردم رفتم سراغ کشف محیط جدید و خیلی زود هم بهش خو گرفتم!
فکر می کنم یه چیزایی لازمه تا بچه مستقل بار بیاد.. من از بچه هایی که وابسته نیستن و سر و زبون دار و اجتماعین بیشتر خوشم می اد.. انگار بزرگسالایین که کوچولوشون کردن!
ولی اگر خودم مامان بودم و می خواستم بچه ام رو بزارم مهد از همه بیشتر از این می ترسیدم که نکنه ارتباطش با بچه های دیگه به تربیتش لطمه بزنه. بچه ها تو این سن خیلی تاثیر پذیرن.. اونم تو دنیای امروز ما!
از این مسئله اینقدر می ترسم که می دونم اصلا نمی ذاشتمش مهد!


فکر می کنم ترست منطقی نیست مگه تا کجا می شه بچه رو از محیط واقعی دور کرد؟
samaneh
16 مهر 91 17:20
مباااااااااارک باشه مهد رفتن پرهام عزیز انشاالله قبولی تو بهترین دانشگاه و جشن فارق التحصیلیش