پرهام آقای خاص 3
به نام خدا
1- روز جمعه رفته بودیم نیشابور. آقا پرهام سریع رفتند توی حیاط باصفای دایی محمود و دست به کار شدند که مبادا گل ها و گیاهان تشنه و هلاک بمونند! اونقدر بهشون اب داد که فکر کنم تا ته ریشه هاشون اب خوردند! البته پرهام اینکار رو قبلا بارها و بارها خونه ی مادربزگش انجام داده و کلا تبحر خاصی در منفجر کردن گل ها در اثر زیاده روی در مصرف آب داره!
2- تازگی ها یاد گرفته می اد کنار ادم می شینه و هی می گه: دوچخه بی بییم بییون! تویو خدا!( دوچرخه -که منظور همون سه چرخه است- ببریم بیرون! توروخدا!) و بعد ادم رو مجبور می کنه وقت و بی وقت باهاش بریم توی کوچه و پارک سه چرخه سواری. من که یکبار رفتم به مدت یک ساعت-5عصر تا 6عصر- کمرم شکست. از بس هی خم می شدم و هدایتش می کردم! جالبه که به یه کوچه ای رسیدیم که همه ی ماشین ها عمود بر در ورودی خونه ها پارک شده بود, پرهام هم اونجا از سه چرخه اش اومد پایین و مدل اونها پارکش کرد و گفت: بییم! حالا بییم!(بریم حالا بریم!) و بعد از توضیحات من راجع به دزد و گرگ و ربوده شدن سه چرخه توسط اونها پرهام راضی شد که اونو برداره و بریم!
3- این هم یکی از ساعت هایی که اقا پرهام منتظر ماشین محبوبشون -ماشین بای آفتاب! یا بازیافت- پشت پنجره ی خونه نشستند!