معمر پرهام( بار مثبت اسم رو برداشت کنید لطفا!)
به نام خدا
دو تا از دوستان نزدیکم به تازگی صاحب فرزند شدند. هر دو هم دختر به دنیا اووردند و حالا ما نمی دونیم دل مامان مهرناز رو ببریم یا مامان هلیا رو؟ به هر حال شاید قسمت شد و یکی شون عروس ما شد!داشتم به یاد قبل عکسهای پرهام عزیز رو نگاه می کردم این عکس خیلی دلم رو برد!
قربونش برم تازه دندون دراورده بود نیمه های اذرماه. یعنی هفت و ماه و نیمه بود.
این هم یه عکس جدیدتر!
بلانسبت پرهام! فیگورش شبیه معمر قذافیه!
تازگی ها بعد از غذا دستهاشو می بره بالا و میگه: ایلاهی شکر! و دو سه روز پیش هم گفت: بسم الله یحمان یحیم! قربونت برم...اونقدر ذوق کردم که درست فهمیدم قند توی دل آب شدن یعنی چی!
بعضی وقتها می شینه و خرابکاری می کنه و همه چیز رو به هم می ریزه و میگه: مامان! من کاری انجاب!(مامان! من دارم کاری انجام میدم!) یا وقتی من دارم کاری انجام می دم میاد و سرش رو کمی کج می کنه و با حالت کشداری می پرسه: مامان! کاری انجاب؟
حالم خوش نباشه میاد کنارم و میگه: مامان! حال خوبه؟ و بعد منو بوس می کنه و می ره!
اگر من و باباش درباره ی چیزی حرف بزنیم و پرهام احساس کنه ما نمی خندیم بلند بلند هی می گه: نه نه نگو! من ناحارت! و ما هم مجبوریم الکی لبخند بزنیم!
هر فیلم بزن بزنی می بینه میگه: مامان! جومونگ!؟؟
هر امبولانسی می بینه می گه: مامان نی نی به دنیا!
دیروز از خواب بیدار شده و بلند بلند می گه: مامان! چنگال! اومدم پیشش و گفتم: چنگال؟ برای چی؟ با شیطونی می خنده و م گه: مامان هام!(مامانو بخورم!)
روزی نیست که به پلیس زنگ نزنه و اینو نگه: آقا گرگ بدجنس شنگولو منگول هام....بچه ام خیلی نگران حقوق بشر یا نه حقوق بره هاست!!!
دستش رو میگذاره روی سینه اش و سرش رو میاره پایین و روبه حرم امام رضا(ع) می ایسته و می گه: سلام چطوری؟