پرهام پرهام ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

پرهام و دنیای تازه

پرهام و شاگرد مامان!

1391/4/12 16:32
نویسنده : مامان پرهام
634 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

دو روز پیش یکی از شاگردهای قدیمی من تلفن زد و از من آدرس خواست تا روز یکشنبه بیاد و کارت دعوت عروسی اش رو بیاره. منم اشتباه کردم و روز یک شنبه صبح به پرهام گفتم که وقتی از کلاس برگشتیم و ناهار خوردیم و خوابیدیم یه مهمون می خواد بیاد خونه ی ما! پرهام پرسید: مهمون؟ گفتم: بله شاگرد مامان می خواد بیاد زیاد خونه رو شلوغ پلوغ نکن! گفت: باشه اشکالی نداره!چشمکعزیزم! و چشمتون روز بد نبینهخمیازهاولا که اصلا نخوابید و همش منتظر شاگرد مامان بود!( چون شاگردهای مامان از نظر پرهام-بنابر بر تجربه اش!- دخترهایی شاد و سرحال و خوش خنده اند) و هی ذوق ورود شاگرد مامان رو داشت. و مدام از من و باباش می پرسید: الام (الان) شاگیرد مامان اومد؟از خود راضی و هی خونه رو مرتب می کرد!ابرودستمال می کشید و جارو می کرد و....و صد البته زحمت ما رو بیشتر می کرد!نیشخند...اما خبری از شاگرد مامان نشد که نشد...ساعت 8و نیم شب من بهش زنگ زدم گفت: ببخشید من سرم شلوغ بود و بعدا می یام و...خب بالاخره عروسه دیگه طفلکی! ولی خبر نداشت که من مجبور شدم اون موقع شب پرهام رو به خاطر نیومدن ایشون ببرم بیرون بگردونم!

تازه از این خنده دارتر اینه که امروز صبح بلند شده می گه: مامان شاگیردمامان زنگ!(زنگ بزن به ایشون) اومد اینجا(تا بیاد اینجا). منم به سه تا از دوستهام زنگ زدم قدرت خدا یکی شون هم گوشی رو برنداشت! به مادرم زنگ زدم پرهام ناراحت شد و گفت: مامانی نه شاگیرد مامان! و مادر عزیزمنم طفلکی گفت به یکی حالا زنگ بزن. منم زنگ زدم شیراز به فروغ! حرف زدیم و دعوتش کردم مشهد. پرهام راضی شد. بهش گفتم یه نی نی داره به اسم آرش. و...3 ساعت بعد به من گفت: مامان بیریم فروغ ارش!هیپنوتیزمحالا اینو کجای دلم بگذارم!ابروفروغ لطفا پاشو بیا تا من مجبور به گشت زنی دور اروپا نشم!اوه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان ارمیا
13 تیر 91 11:52
الهی. بیکاری دل بچه رو آب می کنی.
رعنا(مامان سیما سادات)
13 تیر 91 20:34
الهی بچه ذوق کرده و خورده تو ذوقش.ما هم در مورد سیما همچین برنامه هایی داریم.
ریحانه
16 تیر 91 10:59
سلام مامان مهربون
خوب هستین؟
پرهام عزیز خوبه؟
عکسای پرهامو که می بینم واقعا ذوق می زنم ماشالا هزارماشالا
نازی چقدم شبیه شماست اون عکسی ک سرشو گذاشته رو مبل خوابیده انگار بچگی های خودتونه
دلم براتون تنگ شده
گاهی واقعا هوس می کنم بیام سرکلاستون بشینم و تمریناتونو حل کنم

به اون دوست عزیز هم همینجا تبریک میگم


سلام! مگه شما بچگی منو دیدی؟! ممنونم به خاطر محبتت
پیانیست
12 مرداد 91 17:15
فروغ وای. اصلا یادم رفته بود یه همچین بشری وجود داره... یادش به خیر...