حساسیت!
به نام خدا
به این مکالمه توجه فرمایید!
من: پرهام بیا غذا بخوریم.
پرهام: نه! نمی خورم!
من: چرا؟ تو که گفتی گشنمه!
پرهام- درحالی که سرش رو کمی کج کرده بود و قیافه ی مظلومانه ای گرفته بود-: می دونی چیه مامان من آخه حساسیت دارم!
من:
پرهام: مامان! حساسیت یعنی چی؟
من: - با خودم گفتم-: آخه بچه تو که نمی دونی حساسیت چیه چطوری بهانه شو میاری؟!
ولی به ایشون گفتم: حساسیت یعنی اینکه غذایی رو بخوری و حالت بد بشه.
جایی خونده بودم که بچه ها توی این سن برای جلب توجه به غذا متوسل می شن. البته من از همون ابتدای غذا دادن به پرهام هیچ وقت به خوردن او اصراری نداشتم. هیچ وقت با قاشق دنبالش ندویدم. دعواش نکردم. تهدیدش نکردم. گفته نمی خورم گفتم باشه. البته بعضی وقتها خیلی دلخور شدم مثل دیشب که برای شام یه غذای لهستانی به اسم کروکت رو با دردسر در مدت کوتاهی آماده کردم ولی ایشون لب نزد گریه کرد که خوابم میاد و خوابید!
این عکس کمی قدیمیه! خیلی وقت پیش رفته بودیم طرقبه. پرهام با این بچه ها دوست شد و بازی می کرد. خوشحالم که روابط عمومی اش نسبتا خوبه.