من و روش غلط تربیتی امشبم!
به نام خدا
خیلی ناراحتم از دست خودم عصبانی ام. اونقدر که دلم می خواد این میز چوبی رو گاز بزنم! ...از دست خودم چون به این پسر نازنازی گیر الکی دادم!...وزن پرهام از وزن نرمال 2 کیلوگرم-البته علمی ترش جرم نه وزن!- کمتره. این منو واداشت که این روزها کمی خل وضعانه رفتار کنم و برخلاف این 4 سال و اندی که هیچ وقت -بنابر توصیه دکتر فیض- هیچ وقت به پرهام برای خوردن اصرار نمی کردم؛ اصرار کنم که بخور بخور! مثلا امشب براش اومدم خلاقیت به خرج دادم و به جای اینکه کباب معمولی درست کنم مخلوط گوشت و پیاز و ادویه ها و نمک رو به شکل کوفته قلقلی دراووردم و سرخ کردم. یه سیب زمینی کوچولو رو هم سرخ کردم و کنار بشقابش گذاشتم. فقط سیب زمینی ها رو خورد و گفت: اونا رو دوست ندرام شبیه پی پی ان!....منم 2-3 بار گفتم بخور ولی نخورد. بعد گفتم: باشه من دیگه غذا درست نمی کنم! بچه ام طفلی در حالی که روی بالش دراز کشیده بود گفت: من بعضی وقتها از اینا دوست دارم!...من توی اشپزخونه در حال شستن ظرفها بودم. کمی هم عصبانی کمی هم دلخور خدا می دونه از چی! ...اومدم دیدم خوابیده!...می خواستم سر خودم داد بزنم!...خیلی خجالت کشیدم و ناراحت شدم. چند بار بوسیدمش. ...البته می دونم من دیگه شورش رو دراووردم - طبق نظر دوستان زیادی- ولی چه کنم الان خیلی ناراحتم!....حتی شام نخوردم. یعنی دلم نیومد بخورم. قرار بود امیر استانبولی پلو بخوره منم سالاد کاهو ولی نخوردم. از خودم انتقام گرفتم!....یک حرکت انتحاری....