پرهام پرهام ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

پرهام و دنیای تازه

من و روش غلط تربیتی امشبم!

1393/11/4 23:06
نویسنده : مامان پرهام
1,603 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

خیلی ناراحتم از دست خودم عصبانی ام. اونقدر که دلم می خواد این میز چوبی رو گاز بزنم! ...از دست خودم چون به این پسر نازنازی گیر الکی دادم!...وزن پرهام از وزن نرمال 2 کیلوگرم-البته علمی ترش جرم نه وزن!- کمتره. این منو واداشت که این روزها کمی خل وضعانه رفتار کنم و برخلاف این 4 سال و اندی که هیچ وقت -بنابر توصیه دکتر فیض- هیچ وقت به پرهام برای خوردن اصرار نمی کردم؛ اصرار کنم که بخور بخور! مثلا امشب براش اومدم خلاقیت به خرج دادم و به جای اینکه کباب معمولی درست کنم مخلوط گوشت و پیاز و ادویه ها و نمک رو به شکل کوفته قلقلی دراووردم و سرخ کردم. یه سیب زمینی کوچولو رو هم سرخ کردم و کنار بشقابش گذاشتم. فقط سیب زمینی ها رو خورد و گفت: اونا رو دوست ندرام شبیه پی پی ان!تعجب....منم 2-3 بار گفتم بخور ولی نخورد. بعد گفتم: باشه من دیگه غذا درست نمی کنم! بچه ام طفلی در حالی که روی بالش دراز کشیده بود گفت: من بعضی وقتها از اینا دوست دارم!...من توی اشپزخونه در حال شستن ظرفها بودم. کمی هم عصبانی کمی هم دلخور خدا می دونه از چی! ...اومدم دیدم خوابیده!...می خواستم سر خودم داد بزنم!...خیلی خجالت کشیدم و ناراحت شدم. چند بار بوسیدمش.  ...البته می دونم من دیگه شورش رو دراووردم - طبق نظر دوستان زیادی- ولی چه کنم الان خیلی ناراحتم!....حتی شام نخوردم. یعنی دلم نیومد بخورم. قرار بود امیر استانبولی پلو بخوره منم سالاد کاهو ولی نخوردم. از خودم انتقام گرفتم!....یک حرکت انتحاری....دلخور

پسندها (3)

نظرات (4)

بابای گل رخ
5 بهمن 93 18:13
شهاب توی بچگی هاش خیلی لاغر و نحیف بود و همه ی اصرار ما بر خوردن و وزن گرفتن ؛ حالا بر عکس شده ! و همه ی اصرار ما بر نخوردن خوراکی های بی خاصیت و جلوگیری از چاقی ! ... پرهام نیاز به مشوقی برای خوردن داره ! ؛ یعنی کسی که با چنان اشتیاقی غذا بخوره که سنگ رو هم به اشتها بندازه ! ؛ طفلی پرهام که اسیر مامان و بابایی شده که فقط به فکر تناسب اندام و لاغری اند !!! .
مامان پرهام
پاسخ
من 8 کیلوگرم اضافه کردم کافی نیست!؟ نه مساله این نیست فکر کنم برداشتم اشتباه بوده همونطوری که هست خوبه. بی خیال شدم دوباره چون خودم هم بچه بودم تپل نبودم پدرش هم یعنی زنتیکش بیشتر لاغری رو دوست داره!
بابا و مامان
6 بهمن 93 17:07
ای جوووووونم
مامان ارمیا و ایلمان
7 بهمن 93 9:51
من هم گاهی از این عذاب وجدانها می گیرم. ولی چه میشه کرد. مگه ما چقدر اعصاب داریم. ما هم بچه بودیم دعوامون کردن دیگه. ولی الان انقدر پدر و مادرمون رو دوست داریم. مهم نیست.
مهدوی
17 اسفند 93 0:39
آدم رفتار تو رو میبینه از خودش نا امید میشه.مخصوصا که امروز هم فکر کرده بودم که من مادر بدی ام وعصبیم.البته بگم هیچجور ی ام باز برام قابل قبول نیست بچم بگه غذا مثل پی پیه ومن حرفی نزنم
مامان پرهام
پاسخ
بی خیال...