فریب خوردم!
به نام خدا
از مهد برمی گشتیم. طبق یک سنت همیشگی! بعد از عبور از کوثر 15 باید از خیابان رد شده و سری به سوپرمارکت بامدا بزنیم یک عدد سی دی کارتون به علاوه ی چند قلم خوراکی و مایحتاج و لایحتاج بخریم و بریم خونه. اون روز موقع برگشتن از فروشگاه بامداد پرهام به من با ناراحتی و معصومیت گفت: مامان من می دونم با خریدن سی دی پولت کم می شه و دیگه نمی تونی چیزی بخری....منم خوشحال شدم که به به عجب عاقل شده پسر!
که یه مرتبه پرهام شروع کرد به بلند بلند گریه کردن...من خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم و گفتم: مامان حالا خیلی مهم نیست خودت رو ناراحت نکن خب دیگه کمتر سی دی بخر...
ولی ایشون می دونید چی فرمودند؟...پرهام : مامان من اشتباه کردم باید بریم سی دی بازی بخریم!...چون من سی دی کارتون زیاد دارم!...باید بریم....بریم.....و هی گریه کرد....منم تصمیم گرفتم جدی باشم بنابراین برنگشتم که سی دی بازی بخریم. تا خونه های های گریه کرد!....
من کلی دچار سرخوردگی ناشی از ذوق زدگی شدم!