وقتی مامان بیکار می شود!
به نام خدا
1- قراره جشن پایان سال مهد سحرناز روز 6 خردادماه-روز عید مبعث- برگزار بشه. توی جشن بچه های شهرزاد جون یعنی کلاس پرهام اینا! یه نمایش دارند. هر بچه ای یه نقشی داره. مثلا پرهام شیر. مانلی ماهی, بنیامین لاک پشت و ...یه روز غروب- البته تا شب- من و پرهام نشستیم و یه تعدادی کارت به سفارش ایشون درست کردیم. روی هر کارت تصویری از نقش هر بچه. فکر کنید بریدن و چسب زدن و اکلیل زدن و ...با پرهام چقدر می تونه طول بکشه...دیگه کمرم راست نمی شد. مونده بودم بین مقواهای رنگی و مدادهای رنگی و چسب و اکلیل های طلایی و خرده کاغذها...تازه اینا هیچی پرهام فرمودند باید توی کارت بنویسم که همون روزی که کارت رو گرفتند عصری بیان خونه ی ما!...تا امروز که کارتها توی خونه موندند!
فیگورهای پرهام رو هم داشتید؟
2- پرهام از حمام اومده و داره برای خودش آب پرتقال می گیره