اصطلاحات کاربردی آقای خاص!
به نام خدا
1- پرهام درحال خوابیدن: مامان من از خواب ذلت می برم!...منظور همون لذت بود!
2- خاله نسرین: پرهام مهدکودک خوش می گذره؟
پرهام بعد از جابجاشدنی دیدنی شبیه مدیر کل ها روی صندلی اش گفت: متاسفانه نه!
3- در حال بازی و گپ و گفت با دوست خیالی اش: می دونی آدم متاثر می شه!؟؟
4- مامان من دوست دارم 3 تا تانک داشته باشم. ا- تانک واقعی 2- تانک اتوماتیک! 3- تانک خیالی.
من: تانک خیالی یعنی چی؟
پرهام: یعنی تانکی که سریع هی بیاد و بره عین خیالش نباشه!!!
5- مامان توی مهد سامیار منو هل داد من خوردم زمین و پام درد گرفت! آخ آخ چقدر درد می کنه و بعد از 3-ز مهد اومده بود با یادآوری این خاطره-که بعدا معلوم شد خیالی بیش نبوده!- شروع به لنگیدن و ناله کردن نمود. گفتم: آخه چرا؟ اصلا از کارش خوشم نیومد به شهرزاد جون گفتی؟...پرهام: آره گفتم شهرزاد جون هیچچی نگفت!...می دونی مامان بعضی وقتا منو بنیامین هم می ریم سامیار رو هل می دیم!...من: خیلی کار بدیه!
فردا به شهرزاد جون ماجرا رو در غیاب پرهام گفتم:. ایشون گفت: نه بابا هیچ کس اون یکی رو هل نداده!
یه سفر کوتاه من و پرهام رفتیم تهران. توی قطار با دوتا بچه بازی می کرد. شده بود رییس. داد می زد: ما همه جا رو بمب گذاری کردیم الان آلمانی ها میان می ترکن!...مردم هم می خندیدن. شده بودن شوی زنده!