پرهام پرهام ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

پرهام و دنیای تازه

پرهام و رکوردی که جابجا شد!

1392/6/23 19:30
نویسنده : مامان پرهام
558 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

 به این عکس خوب نگاه کنید! به هارمونی لباسهای پرهام! و نوع فیگورش کنار شن کشی که باهاش نشست و خاک باغچه ی خونه ی مامان بزرگ رو ریخت به هم!خنثی...بله!..شب قبل از این روز ما شام به منزل عموی پرهام رفتیم. جای شما خالی. مثل همیشه به من که خیلی خوش گذشت البته با یه اتفاق خیلی ساده این مهمانی برای من ماندگار شد!...

عمو علی تازه خونه شون رو عوض کردند. مبارکشون باشه. ما برای دیدن منزل نو رفته بودیم. پرهام توی راه بغلم خوابید. داشتم با عمه مهین صحبت می کردم که یهو احساس کردم گرم شدم!...بله تا ته لباسهام! گرم شد و خیس!ابله رسیدیم اونجا و من بعد از خوابوندن پرهام روی رختخوابی خاص! حمام خونه ی ریحانه اینا رو به عنوان اولین مهمان افتتاح نمودم! و یه دست کامل لباس از مادر خانواده دریافت و کلا با یه تیپ دیگه توی مهمانی حاضر شدم!ابرو...

حالا این بماند...من طبق معمول و مرسوم یه دست لباس همراهم برای پرهام داشتم اونها رو عوض کردیم. شب اومدیم خونه ی مامان بزرگ و خوابیدیم. جالبه بدونید پرهام کلا توی مهمونی خواب بود از بس توی خونه ی پدری من با ارمیا به معنی کامل اتیش سوزونده بودند طوری که ایشون فرصت به دستشویی رفتن رو پیدا نکرده بود!عینک خلاصه اومدیم و خوابیدیم. دوباره دم دم های صبح پرهام لباسش رو خیس کرد. حالا من موندم که چه کنم؟ ساک سفر و وسایل پرهام خونه ی پدرم بود. پرهام بدون شلوار مونده بودیول...در این مرحله عمه مهین عزیز لطف کردن و پرهام رو از بی آبرویی احتمالی نجات دادن! چه جوری؟ با دوختن سریع یک عدد شلوار!از خود راضی...شلوار سر سفره ی صبحانه اندازه گیری بریده و دوخته شد!...واقعا دستتون درد نکنه.

این بود خاطره ی ما از این شلوار و این آقا پرهام! ...جالبه پرهام ماه هاست دیگه کار خلافی از اون جهت نمی کنه! ولی توی سفر به تهران به دلیل مشغله ی زیادش در جهت ترکاندن خانه ی همه ی میزبانهای ما و نداشتن فرصت برای رفتن به دستشویی این رکورد رو جابجا کرد!قلب این شما و اینم پرهام!تشویق

پرهام شیطون!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

پارمیس
23 شهریور 92 19:58
سلام وبلاگ قشنگی دارید به وب سایت من سر بزنید در این وب سایت ما بخش مشاوره پزشکی اطفال داریم http://www.iranbanou.com/QandR.aspx?id=4
الهام مامان محیا
23 شهریور 92 22:55
مبارکت باشه پرهام جونچه عمه ی خوب وهنرمندی خوش به حالت.قدرشو بدون .اخه محیا نه عمه داره نه خاله!!


آخی!
مامان هامان
24 شهریور 92 8:32
خوش باشید خیلی جالب بود البته این گل پسر هر چه هم بپوشه هزار ماشاالله بهش میاد
مامان ارمیا و ایلمان
24 شهریور 92 8:33
نگاه کن دمپایی هاشو چه طوری پوشیده. بلا. یادمه که مامان بهش گفت پرهام چرا انقدر عرق کردی که همه لباسهات خیس شد. منظور مامانی رو که میدونی چی بود. برای اینکه پرهام ناراحت نشه.
مامان پارمیدا
24 شهریور 92 8:51
از دست این بچه ها که حاضر نیستند یک ثانیه بازی رو از دست بدن
مامی سویل
24 شهریور 92 10:30
ماشالله چقدر بزرگ شدی شیطونککک
مامان آیلا
25 شهریور 92 11:13
چه جالب شلوار سر سفره صبحانه ( شلوار عمه جون دوز) ای که این کوچولوها برا خودشون دنیایی دارن
عمه پرهام
26 شهریور 92 17:22
سلام ضمن خسته نباشید ممنون از محبت شما چیز قابل داری نبود بلاخره آبروی پرهام عزیز حفظ شد تولد امام رضا هم مبارک التماس دعا



سلام ممنونم از لطفتون. عید شما هم مبارک
مامان زینب
27 شهریور 92 14:32
رکوردهایت مستدام
نیلوفر
11 دی 92 0:28
اوخی چه خاطره ی جالبی بود